ژاندارم دهه های 20 و 30 خورشیدی

mortazavi-reza5

آقای بزرگ ناطقی اسکی، ژاندارم دهه ی سی خورشیدی

mortazavi-reza6

آقای بزرگ ناطقی اسکی، ژاندارم دهه ی بیست خورشیدی

با تشکر از آقای محمدرضا مرتضوی شاهاندشتی برای این عکس

مشاغل قدیم آمل – 1

niak-1920.jpg2

در این پست، برخی شغل هایی که در گذشته در شهر رواج داشته به قلم شیرین آقای عبدالله قهقایی و برای حفظ اصالت و صمیمیت قلم ایشان، عین متن ها به قلم ایشان آورده می شود:

شغل چلنگری:

حدادی، تفنگ سازی، قفل سازي

شاغل آق عمو فضل الله کاویانپور (به فامیلی کاویان توجه فرمائید ،اسم با مسما یعنی این  محل کار زیر زمین خانه ی مسکونی، كوچه برزگرآمل .

محل کارگاه اینطوری بود:

یک میز کار چوبی حدودا یکمتر در دومتر .رویش دوتا گیره یکی بزرگ و قوی و دیگری کوچک و ظریف.یک کوره ی اتشخونه ی دودکش دار با یک دمی وصل شده به آن و تعدادی انبر های مختلف و زیرش مخزن ذغال سنگ .ویک سندان نه خیلی بزرگ که روی کنده چوبی نصب بود. کنار میز کار انواع چکش، انبر دست و پیج گوشتی و اره کمون و بسیاری ابزار ریز و درشت.

بر روی دیوار این چیزا آویزان بود یکی دوتا طپانچه، دوسه تا تفنگ شکاری ، چتر وعصا ودر کنار میز کار، طبقه ی چوبی اي که بر روی اون تعدادی قفل به فرمهای مختلف .تعدادی کلید و چیزا ی آهنی یا فلزی دیگری که برای تعمیر آورده بودند.

از شاگرداي عمو فضل الله مي توان از اوس حسن حداد( به فاميلي توجه كنيد) نام برد كه از دهه ي ٣٠ روبروي شهرباني آمل مغازه ي چلنگري داشت.

شغل رنگرزی

 شاغل یکی از دو برادران بهمن نژاد که همیشه فکر میکردم برادر بزرگتر است ولی اونو از نظر جثه کوچکتر میدیدم. محل داخل کوچه برزگر آمل و جلوی خونه ی خودشون .مغازه ای دو دهنه ولی با عرض کم جمعا شک دارم به 4.5 متر میرسید. درب مغازه تخته ای بدون رنگ معروف به (لت) که تعدادی تخته داخل شیاری کنار همدیگه قرار میگرفتند تا مغازه را بپوشاند و آخرش یک زنجیر و قفل از آن قفلهائی که کلید بزرگ پیچی داشت و برای بستن و باز کردن یک عالمه باید میپیچاندی.

 ابزار کار ایشان دو پاتیل (دیک بزرگ مسی نیم کروی) که بر روی پیش خوان نصب بود و زیرش با هیزم روشن میشد تا آب جوش بیاید وبعد از آن هیزم خارج و همان آتش باقیمانده کافی بود تا رنگ ریخته در آب حل شود و آنگاه پارچه ،لباس ،اعم از زنانه و مردانه و بچه گانه و انواغ نخ پنبه ای یا پشمی و…در آن گذاشته شود و رنگ گیرد و بیرون آید و آنگاه آویزان شود تا اولا رنگ بر آن بنشیند و خشگ شود . سپس با چندین بار شستن، موجب شود  تا رنگ اضافه برود که بدن رنگی نشود .

 جلوی مغازه ایشان همیشه نخ و لباس رنگ شده آویزان بود و دیده میشد .گاهی از ترکیب رنگهای متنوع آن خیلی کیف میکردم علیرغم اینکه کور رنگی داشتم و دارم .ولی اکثرا رنگ سیاه و لاجوردی بود.بقیه ی وسایل و ابزار کار ترازوی کوچک ،چندین قوطی پودر رنگ،چندین وسیله ی چوبی مثل کترا و چنگال و چندتایی چنگوم لباس (جائی برای آویزان کردن لباس رنگ شده).

شغل چینی بند زن

 شاغل اوس عباس ،محل كار بین مغاز ه امینی وقاسمی روبروی ژاندار مری .این پیر مرد بساطی در کنار خیابان داشت و ابزارش حلبی روغن نباتی و سیم نازک گالوانیزه و قیچی تیز برای بریدن حلبی به پهنای حدود 3-4 میلیمتر تا حد اکثر نیم سانت به طول مورد نیاز برای ( وطه کردن ) قوری شکسته .انبر دست معمولی و دم باریک ومواد مصرفی برای ساختن چسب مورد نیاز که همان ساروج است سفیده ی تحم مرغ و آهک زنده .ایشان چینی و بلور های شکسته را بهم وصل میکردند و تحویل میدادند .تبحر خاصی هم در درست کردن لوله قوری با حلبي داشت .ضمنا هر چیز قابل تعمیر مثل چتر و عصا و… را نیز تعمیر میکرد.

سفال سر کر 

بنا با یکی دو سه کارگر .ابزار کار کمچه ، طناب و زنبیل.

مواد مصرفی آهک و نمیدونم چی .شاید کاه نرم .شاید خاسوج و یا چی؟(اگر ميدانيد لطفا بنويسيد) که ملاتی سفید رنک ساخته میشد و برای فیکس کردن سفالهای لبه ی کار استفاده میشد.(اخیرا میراث فرهنگی آمل یک خونه ای را در پائین بازا ر یا پائین نیاکی محله باز سازی سنتی کرده و سقفش را سفال کرد اما ملاط مصرفی برای چشم آشنا به پوشش سفال آنقدر نا مانوسه که کار را کاملا بی ارزش کرده بود .رنگ ملاط خاکستری مثل مخلوط سیمان سفید با پودر سنگ. خودم دیدم حضور ذهن ندارم آدرس دقیق بدم )ببخشید بیراهه رفتم.پوشش سفال بنا به دلایل مختلف از جمله، سنگ پرت کردن ما بچه ها  و يا راه رفتن روي آن می شکست و از آن محل آب باران وارد میشد.  تخته و چوب زیرش را می پوساند این روند به جائی ختم می شد که در روزهای بارانی باید هرچه کاسه و قابلمه و طشت داشتیم داخل اتاق و محل چکه ها میگذاشتیم تا تمام زندگی خیس نشود.وقتی کار به اینجا میرسید سفال سر کر مي آمد و سفالها را با زنبیل میداد پائین تمیز میکردند .خرابی چوب و تخته ی زیرش را تعمیر میکردند ودوباره سفالها میرفت بالا و پهن میشد و کسری که حتما به وجو د می آمد تامین میشد و کار تمام .استاد این فن که میدانم اصالتا آملی نیست را میشناختم لاغر اندام .کمی هم می لنگید، کلاه شاپو داشت و زیرش چند تار شوید بلند به اسم مو .ودستانش هم کمی بی رج.این استاد سفال سرگری را در تمام آمل در حال کار می دیدم .علاوه بر این استاد حرفه ای،  بنا ها ی محلی هر منطقه و کوچه نسبت به تعمیرات جزئی و لکه ای اقدام میکردند که در كوچه برزگر آمل  استاد رمضان بنا که نرسیده به حمام هاشمی می نشست این زحمت را میکشید.

شغل آهه سر کري

 پوشش خونه ها قبل از اینکه سفالی باب شود با استفاده از یک گیاه باریک برگ به نام محلی آهه. که محل رویش آن در روی مرز برنجزارها و کاله ها بود پوشیده میشد .شیروانی خونه ها را پس از نجاری کردن با لله (نی)می پوشاندند و از لبه ی کار دسته های به قطر حدود 15 سانتی آهه را پهن میکردند تا همه جای شیروانی پوشیده شود با این آهه ضخامت پوشش سقف بین بیست و پنج تا سی سانت میشد که هم از ورود باران و چکه ی آن جلو گیری میکرد و هم عایق بسار خوب گرما و سر ما بود این آهه شاید حدود دهسال کار میکرد که به دلیل پوسیدگی باید تعویض میشد .گاهی به ناچار تعمیراتی انجام میشد که خیلی موثر نبو د و با تکه های مشما و پلاستیک که اونوقتا اصلا به فراوانی الان نبود وصله کاری میکردند. استاد کار هم همان روستائي هائی بودند،که خودشان لله و آهه را می چیدند و می آوردند و نصب میکردند .من کسی را به اسم و رسم در محل نمی شناختم .
یک گریزی به شیطنت ما بچه هاي آن دوره در ارتباط با آهه بزنم و اقرار کنم، تا با خاطری آسوده و با این اعتقاد که حالا با این اقرار، این گناهمان پاک شد از دار دنیا برویم.

و آن اینکه برای ساختن بادبادک و برای تامین قسمت کمان  بادبادك، از مغز آهه که در حقیقت ساقه ی آهه بود استفاده میکردیم که اگر نمی توانستیم برویم جائی که آهه  وجود دارد و  بچینیم،   ناچار دست به دزدی آهه ی شیروانی کسی میزدیم و به خاطر اینکه آهه کمتر آفتاب و وارش( باران) خورده باشد و موقع هوا کردن بادبادک نشکند،  از آهه های زیرین پوشش بر میداشتیم و پوشش آهه را آسیب پذیر میکردیم.(آخه راحت شدم چون با ونگ بلند همه شاهدید اقرار به گناه کردم !!.

مرجع:

http://ghahghaei.blogfa.com/

سید فضل الله جلالی مقدم شاهاندشتی

jalali

آموزگار کهنسال در نظام جدید آموزش وپرورش آمل سید فضل الله جلالی مقدم شاهاندشتی که در سال 1261 خورشیدی متولد شد، او تحصیلات حوزوی را بپایان آورد و طی مراسمی بدریافت عمامه نائل شد و در سال 1297 شمسی به استخدام دولت درآمد و روزنامه اطلاعات در چهارشنه 30/ 5/ 1336 شمسی در فوت این معلم عالیقدر نوشته است:
در سن 75 سالگی فوت کردند و از طرف فرهنگیان آمل مجلس ترحیمی در مسجد هاشمی برای سید فضل الله جلالی مقدم شاهاندشتی این آموزگار کهنسال برگذار گردید و در این مجلس علاوه بر فرهنگیان ، صد‌ها نفر از دانش‌آموزان و طبقات مختلف اهالی که روزی نزد این آموزگار کهنسال تحصیل کرده بودند حضور داشتند وسخنران آن جلسه آقای هیبت الله بیانی (ادیب عالیقدر و معلم دببرستان پهلوی آمل) بودند.

 با سپاس از جناب آقای منوچهر دانشمند به خاطر این عکس

 

میرزا جمال رسولی

rasooli

توضیح از آقای منوچهر دانشمند:
میرزا جمال رسولی :تحصیلات خودش را از 5 سالگی و6 سالگی در مکتب خانه و همچنین نزد پدرش که :
(( شیخ مرتضی اسکی بعد از تحصیلات حوزوی وقدیمه در آمل وبعد بمدت 15 سال در نجف اشرف در عراق وبرگشت به آمل که مدرس ومدیریت حوزه درس مسجد جامع آمل بعهده ایشان بود و…….واز علمای مترقی خواه در زمان قاجاریه بودند ))وهمان طور که صمصام الدین علامه ریاست محترم فرهنگ آمل در سال 1327 خورشیدی نوشتند .شیخ مرتضی اسکی با فامیلی (رسولی )یکی از علمایی در آمل بودند که باید گفت نظام جدید آموزش وپرورش آمل با پشتیبانی ایشان دایر شد وطی شش سال جلوی مخالفین نظام جدید ایستادند وتهمت های بهایی گری که میزدند برای مسولین تحصیل نظام جدید.ایشان این تهمت را رد کردند
میرزا جمال رسولی دوره ابتدایی را با نظام جدید با معلمین مانند مرحوم پستا ومرحوم فرجاد آموخت ودروس مقدماتی را در مسجد جامع آمل بپایان رسانید وطی مراسم خاصی بدریافت عمامه نائل گردید وبعد از 1301 تا 1307 بتدریس نوآموزانی مشغول بودند
شاگردانی که از بزرگان این کشور تحویل جامعه ایران دادند
مانند جناب مهدی خان پرتوی آملی که تمام مدارج وزارت معارف واوقاف وفرهنگ وهنر را طی کردند و9 سال معاونت سرپرستی مدارس ایرانیان در عراق وکویت وخلیج بعهده ایشان بود وسرپرستی فرهنگ وهنر اماکن متبرکه عراق را عهده دار بودند و
جناب محمد فرهمند نیاکی که از شاگردان رسولی بود وتا مقام معاونت وزارت کشور رسیدند وجناب احمد ولایی نوایی وبسیار زیاد از سروران آمل شاگرد آنزمان میرزا جمال رسولی بودند .
از 1308 تا 1313 ریاست اوقاف آمل وسرپرستی مدارس حوزه های قدیمی مسجد جامع ومسجد آقا عبای ومسجد هاشمی را بعهده داشتند .
در سال 1313 تا مهرماه 1314 ریاست معارف واوقاف نوشهر وچالوس که شامل رویان وکجور بود عهده دار بودند واز مهر ماه 1314 تا مهر ماه 1338 خورشیدی مدیر دیستان بدر بابل بعده ایشان بود ودر ه
مین سال وزیر فرهنگ دکتر عیسی صدیق که بنیان گذار دانش سرای مقدماتی ودانش سرای عالی برای تربیت آموزگار ودبیر دایر شده بود ودر همان سال وزیر فوق ببابل آمدند واز میرزا جمال رسولی در امر تدریس قدر دانی کردندذ ومعلمان آقای رسولی که در دبستان بدر بابل تدریس میکردند مانند دکتر ذبیح الله صفا کهتا ریاست دانشکده ادبیات تهران رسیدند ومولف کتاب هشت جلدی تاریخ ادبیات ایران هست ……
واز راست بچپ : مهیندخت رسولی که شغل معلمی داشت وسر شار از محبت وعشق بود که همه دوست وفامیل همصدا بامن
اورا تائید میکنند وحیف شد که دار فانی را وداع گفت ..
مادری خوب وبا ادب وتربیت ودومین دختر شیخ محمد رئیس
لقب شیخ الرئیس اسک را گرفتند واز زمان مظفر الدین شاه
رئیس دادگستری ومعارف واوقاف بابل از بدو تاسیس بعهده ایشان بود …
پسر کوچکی که در سمت راست رسولی ایستاده کامبوزیا رسولی نام دارد که کارش را با معلمی ومانند پدر مدیر
دبستان بود که در جوانی با تصادف اتومبیل فوت کردند وهمسر وسه دسته گل از خود بجا گذاشتند (( رهسپار ره تنهایی وزنده دار شب ظلمانی شد)) وهمه مارا غنگین وگریان کرد .
روحش شاد وقرین رحمت الهی شد ند

 

با سپاس از آقای منوچهر دانشمند