ابراهيم بکش
با تشکر از آقای مجتبي هدايت برای این عکس.
در زیر توضیح آقای عبدالله قهقایی برای این عکس آورده می شود:
“
ابراهیم بکش- جواني در حدود سن سي سالگي كه اكثر وقتا همان حوالي دم پل، حداكثر تا سبزه ميدون ميديدمش. (نه اينكه جاهاي ديگر شهر نميرفت،من نديدم ) بيكار و علاف و مستحق و منتظر كمك ديگران و به گونه اي باعث تفريح و سرگرمي مردم شهر و بخصوص كسبه ي منطقه.
با موئي بعضا بلند و آشفته و كدر و كثيف كه گاهي از ته ميتراشيد تا سه ماه ديگر كه بره سلموني كنار خيابوني.صورت كشيده ي نه چندان تميز و دندانهائي رنگي. كتي پاره و كثيف كه يا يقه نداشت يا آستينش جر خورده بود، پيراهني سفيد كه به قهوه اي و مشكي مي زد .
شلوارش يا بسيار تنگ و جر خورده و يا بسيار گشاد در حال افتادن و يا با كمر بندي ساخته شده از طناب
و يا تسمه ي چرمي كه نيم متر انتهايش آويزان بود. يا كفش نداشت يا اگر داشت گل آلود و پاشنه خوابيده و يا از گشادي، پاش داخلش لق ميزد .
گاهي يك لنگه كفش و لنگه اي ديگر كلوش (كفش لاستيكي) . جورابي يادم نمياد پوشيده باشه.
رهگذران و كسبه دوستش داشتند و سر به سرش ميذاشتند. صداش ميكردند كه بيا مثلا آن سر طناب را (بكش) و يا اين آشغالها رو (بكش ) بوور اونجه و يا حرفهائي كه فعل (بكش )را در انتها داشت . او وقتي كلمه ي (بكش )را ميشنيد به شدت برجلا ميزد (عصباني ميشد و فحش ميداد) و دور ميشد. خيلي دلم ميخواهد بدانم حساسيتش به اين كلمه چه بود.
همينجا از همه تون خواهش مي كنم در اين مورد اگر اطلاعي از مرداي بالاي 60-70 ساله ي اطرافتان ،اعم
از پدر و پدر بزرگ و ديگران شنيديد و يا ميشنويد، بنويسيد تا اين رمز گشوده گردد.
(چند روز قبل رمز -رمضون ،مهري مه شه رو نوشتم) اسم شريف اين روحيه بخش به مردم و كسبه ي اون روزاي آمل (ابراهيم ) بود .
به او ميگفتند (ابراهيم بكش ) و اون با فحش و فحش كاري قشقرقي راه مينداخت.
“
وبلاگ آقای قهقایی: http://ghahghaei.blogfa.com