دکتر محمد تقی شمس امیری

shams amiri

دکتر محمد تقی شمس امیری (درگذشته در 1321 خورشیدی) فرزند میرزا ابولقاسم حکیم شمس الطباء

نمره دفتر اطبا 522 صادره در آبان 1307 خورشیدی از سوی رییس اداره معارف  علی اصغر حکمت

با تشکر از آقای حمید مولوی برای فرستادن این عکس

دکتر عبدالله خان احمدیه

tn_d.ahmadi2

دکتر احمدیه از پزشکان کهن ایران زمین است که با پایدار نگه داشتن پایه های طب قدیم در کشور، نامش بر صفحات تاریخ پزشکی ایران باقی خواهد ماند. تاریخچه ای از زندگی این پزشک نامی ایران زمین از نظرتان می گذرد :

 

دکتر عبدالله خان احمدیه که سزاست به پاس دانش، پژوهش و منش فرزانه اش حکیم احمدیه نامیده شود، به سال 1265 شمسی در شهر آمل متولد شد. عبدالله دوران کودکی و نوجوانیش را در آمل گذراند و آغازینه های دانش آموزی را به روال آیین آن دوران در مکتب متداول زمان سپری کرد. هنگامی که امیرمکرم، حاکم مازندران، مرحوم صحت الملک را برای تربیت و آموزش فرزندش به آمل دعوت کرد تا دیرگاهی در آن دیار اقامت گزیند،

 

امیر مکرم که تیزهوشی عبدالله را در فراگیری دروس شنیده بود، پشنهاد کرد تا صحت الملک او را نیز آموزش دهد. پیشرفت تحصیلی و فراست این نوجوان چنان استاد را فریفته ساخت که به هنگام بازگشت به تهران، با اجازه والدینش او را با خود برد تا در دارالفنون تحصیل کند. احمدیه تحصیلات متوسط خود را در آنجا به پایان برد و برای ادامه تحصیل به مدرسه طب دارالفنون رفت. در آن دوران در مدرسه طب دارالفنون در حکم دانشکده پزشکی امروز بود و پزشکی را اساتیدی ایرانی چون دکتر حکیم اعظم و دکتر امیراعلم و اساتید فرانسوی چون پروفسور گاله، گاشه، مولر و ژرژ تدریس می کردند.

 

عبدالله احمدیه سال های تحصیل را سپری کرد و در سال 1294 شمسی (1333 هجری قمری) مدرک دیپلم دکترای خویش را دریافت کرد و سپس به کارورزی در بیمارستان پرداخت. بیمارستان نظامی احمدیه نخستین طبابت گاه او به شمار می آید. از این رو به خدمت ارتش نیز در آمد و به درجه سرگردی (ماژوری) نایل شد. چندی نگذشت که از ارتش خارج شد و به مسافرت ها و ماموریت های اداری روی آورد. سپس به تدریس تاریخ طبیعی پزشکی، انگل شناسی و زیست شناسی در مدرسه طب پرداخت و موفقیت های علمی بسیاری کسب کرد. ریاست قرنطینه بندر پهلوی آن زمان را مدتی به عهده گرفت و زمانی نیز ریاست بهداری خراسان به او پیشنهاد داده شد که وی نپذیرفت. در سال 1314 شمسی سفری به اروپا کرد. او پس از بازگشت به یکباره از تدریس و کار اداری کناره گرفت و تنها آزادانه به طباطت در مطب شخصی خویش پرداخت.

 

عبدالله احمدیه با دید تیزبینی که داشت نیک دریافته بود که گنج بزرگی در زیر کتابهای خاک خورده خطی پزشکی کهن نهفته است. دکتر احمدیه در 44 سال مطب داری احمدیه وار و برخورد نزدیک با بیماران، میراث گرانقدری برای نسل ایرانی در زمان خود و پس از آن برای آیندگان به یادگار نهاد. شیوه او در برخورد با بیماران و پژوهش هایش، به تنهایی رساله ای مستقل می طلبد. دست رد به سینه کسی نمی زد و از کسی مبلغ مشخصی دریافت نمی کرد. صندوقچه ای بود که هر کس می توانست بنا به وسع و توانایی اش، حق العلاج را می پرداخت. گرچه برخی نیز علاوه بر عدم پرداخت هزینه درمان، از وی داروی رایگان و حواله ذغال و حتی پول دریافت می کردند. ثبت یادداشت های روزانه دکتر احمدیه و شوق او در آموختن و شیفتگی روزافزونش، باید الگوی پزشکان پژوهشگر باشد.

 

دکتر احمدیه کلیشه ای بیماران را نمی دید. کلیشه ای مطالعه نمی کرد. مطالعه او مقایسه ای و تجربی و بالینی بود. یادداشت تاریخ مراجعات بیمار، نام و شغل آنها و حتی میزان داروهای داده شده و پیگیری او تا پایان درمان او را در میان پزشکان سیصد سال اخیر ایران در جایگاهی ویژه نشانده است. دکتر احمدیه با نگارش راز درمان در سه جلد و یادداشت های دیگری که امید است روزی منتشر شود، از سقوط قطعی دانش پزشکی کهن جلوگیری کرد و با ابزار پزشکی نوین و خرد ورزی و تلاش پیگیر، پزشکی دیرینه را آبرویی تازه بخشید. عبدالله احمدیه نامش بر برگ های تاریخ پزشکی ایران و جهان اسلام باقی خواهد ماند.

 

اگر روزی آثار او به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی ترجمه شود، بار دیگر ثابت خواهد شد، ایران سرزمین رازی پرور، بوعلی سینا پرور و جرجانی پرور است. دکتر احمدیه در چهارم مرداد 1338 در سن 73 سالگی به سرای باقی شتافت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد. زنده نگهداشتن نام احمدیه، دلگرمی بخش فرزانگان گمنامی است تا بدانند دانش و پژوهش، نیکمردی و نیکنامی فراموش ناشدنی است.

 

 

————  نوشته آقاى دكتر فرامرز گودرزى معاونت مركز پزشكى قانونى ايران ————-

 دكتر احمديه و روش او

 

در محله قديمى سرچشمه تهران، در اول پامنار، ساليان دراز مردى گشاده‌روى با چهره‌اى شادان و صدائى آرام و اطمينان‌بخش مطب داشت. بيمار در همان برخورد اول با ديدن چشمان نافذ و نگاه اطمينان‌بخش او، آرامش خيالى در خود احساس مى‌كرد. قامت خدنگ مردانه و دستى كه با گرمى دست بيمار را از هر طبقه كه بود مى‌فشرد يا به نوازش بسر كودكان رنجديده كشيده مى‌شد، به بيمار اين دلگرمى را مى‌داد كه درمانگر دردهاى خود را يافته است و كليد پايان‌بخش رنجهاى او در دست اين طبيب حاذق با صفاست.

اين پزشك نامدار كه بيماران را با رفتار خوش خويش از صميم قلب شيفته خود و اميدوار به شفاى عاجل و تسكين آلامشان مى‌نمود، دكتر عبد اللّه احمديه آخرين مزد از سلالۀ نامدارانى چون فارابى، رازى و ابو على سينا و شاگرد شايسته و وارث بحق آنان بود.

بيمارانش او را بطور خودمانى”دكتر عبد اللّه خان”مى‌ناميدند و او چقدر غرق شادى و سرور مى‌شد كه در كوچه و خيابان مردم با ديدن او به استقبالش مى‌شتافتند و از او اظهار رضايت مى‌كردند. او را بهم نشان مى‌دادند و مى‌گفتند”دكتر عبد اللّه خان، دكتر عبد اللّه خان احمديه”. مطب او در يكى از شلوغ‌ترين و پر سروصداترين محلات تهران آن روز قرار داشت و مركز رفت و آمد روستائيان ساده دل و مردم عادى كوچه و بازار بود. او با آنكه از خانواده‌اى ثروتمند بدنيا آمده بود و نياز مادى چندانى بدرآمد مطب خود نداشت و بيماران متمكن او كه از متشخص‌ترين خانواده‌هاى آن دوران بودند بارها و بارها با تضمين و تأمين درآمد هنگفتى او را تشويق به دائر كردن مطب در خيابان‌هاى جديد الاحداث و اعيان‌نشين شمال شهر مى‌نمودند، هيچ‌گاه از پامنار و طبقه زحمتكش و مردم بينواى آن دست برنداشت.

سرماى سخت زمستان و گرماى توانفرساى تابستان آنهم با وسائل نقليه آن روزگار و عدم وجود امكانات رفاهى هيچ زمان موجب تعطيل يا تأخير در رفتن او به مطب نمى‌شد.

او وسواس عجيبى داشت كه سر ساعت در مطب خود حاضر شود و تا ديرگاه در آنجا بنشيند و با حوصله به گفته بيماران خود گوش كند و به درمان آنان بپردازد. در بين بيماران مطب او همه جور آدمى را مى‌شد ديد. از امراى نامدار لشكرى و كشورى آن روزگار، روحانيان، تجار عمده، مالكان ثروتمند، دانشمندان بنام، اساتيد دانشگاه و پزشكان عاليقدر گرفته تا محروم‌ترين مردم اين شهر بلكه اين كشور پهناور به او مراجعه مى‌نمودند و او همه را در همان اتاق ساده معاينه خود مى‌پذيرفت و فقير و غنى در مطب وى از تجربه و حذاقت او يكسان برخوردار مى‌شدند.

شكايت اغلب بيماران شمال شهرى او آن بود كه مطب دكتر عبد اللّه خان”نظم و ترتيب ندارد”. و آنها راست مى‌گفتند. براى دكتر عبد اللّه خان يك كارگر ساده بيمار همان ارزشى را داشت كه فى المثل كارفرماى اعيان او، بنابراين گرفتن نوبت تلفنى يا آمدن راننده فلان وزير يا وكيل براى نشستن در مطب و حفظ نوبت براى آقا معنى نداشت. اغلب نوبت با كسانى بود كه دردمندتر بودند و خود دكتر درب اتاق معاينه را باز مى‌كرد و با يك نگاه به بيماران، دردمندترين آنان را براى مداوا به اتاق دعوت مى‌نمود. قيافه مطلوب يا غير مطلوب ظاهرى يا سرووضع آراسته و غير آراسته در اين مورد اثرى نمى‌بخشيد.

گرفتن حق العلاج نيز در مطب دكتر احمديه ضابطه خاصى نداشت. هركس پول داشت هر چقدر مى‌خواست مى‌پرداخت. بسيارى علاوه بر عدم پرداخت”ويزيت”داروى خود را نيز رايگان دريافت مى‌نمودند. دراين‌مورد استاد در گوشه‌اى از نسخه جمله‌اى خطاب به “داروخانه جوهرچى”كه در همسايگى مطب در سرچشمه قرار داشت و متصدى آن مردى فاضل و وارسته و همانند دكتر احمديه بى‌اعننا به مال و منال دنيوى بود مى‌نوشت.

يك روز در اواخر پائيز  ١٣٣٣  هنگامى كه دانشجوى پزشكى دانشگاه شيراز بودم براى خداحافظى و كسب اجازه سفر شيراز، به خدمت استاد رفتم. او مرا با خود بداخل مطب برد تا چند جلد كتاب از جمله كتاب”راز درمان”را براى كتابخانه دانشكده پزشكى شيراز هديه كند. آن روز شاهد بودم كه بيماران شمارۀ يك تا هجده وى مجانى درمان شدند. حواله داروى رايگان نيز دريافت داشتند. چند تن پيرمرد و پيرزن هم براى دريافت وجه خريد خاكه ذغال و عده‌اى براى دريافت كمك هزينه تحصيلى كودكان خود و پول لباس آنان مراجعه نموده بودند.

من فضولى نموده به مقتضاى جوانى و خامى و ناپختگى در اين مورد به دكتر احمديه اعتراض كردم. استاد كه لبخند هميشگى خود را بر لب داشت چيزى نگفت. بيمار شمارۀ  ١٩  اميرى از ارتش بود. پس از دريافت دستور دارو، مقدارى پول روى ميز گذاشت و از اتاق خارج شد. استاد به من دستور داد كه پول را بردار و بشمار. حساب كردم صد و هشتاد تومان بود. من هنوز بر اعتراض خود باقى بودم كه دكتر احمديه ضمن روبوسى و خداحافظى  و مشايعت من تا سر پله‌ها، آن پول را با مقدارى وجه ديگر كه از جيب خود درآورده بود بمن داد و برايم آرزوى عاقبت خوب و موفقيت در خدمت بمردم نمود.

دكتر احمديه عادت داشت كه در پايان هر معاينه و مداوا وضع بيمار و اثر درمان‌هاى انجام شده بر روى او را در دفترچه‌اى بنويسد و هر شب در منزل مشاهدات روزمره و يادداشت‌هاى خود را مرور كرده و نكات جالب و آموزنده آن را جداگانه در جزوات مختلف كه هر جزوه مربوط به يك مبحث از طب بود بنگارد، حاصل جمع‌آورى اين يادداشت‌ها چند كتاب بزرگ است كه فقط جلد نخست يكى از آنها بنام”راز درمان و نيز كتاب ديگرى بنام “درمان رماتيسم، نقرس و سياتيك”كه تفسيرى بر نظرات ابن سيناست در زمان حيات آن شادروان به چاپ رسيد.

در كتاب”راز درمان”دكتر احمديه دست به ابتكار جالبى زده است و آن نگارش شرح حال بيمار به قلم خود آنهاست كه اغلب با بيان ساده و گاهى با عباراتى فاضلانه به شرح دردها و رنجها و نااميدى‌هاى خود پرداخته و ملتمسانه تمناى درمان و پايان بخشيدن به آلام خود را نموده‌اند. از خلال اين شرح‌حال‌ها خواننده تا حدى به وضع اجتماعى و كسب و كار طبقه محروم آن روزگار كه بيشترين بيماران دكتر احمديه از آنان بود پى مى‌برد.

از نظر پزشكى نكته مهمى كه خواننده درمى‌يابد آنست كه درمان‌هاى دكتر احمديه “معالجات اساسى”است و درمان‌هاى علامتى كه معمولا بمنظور رضايت بيمار و كسانش و جلب توجه آنان صورت مى‌گيرد كمتر مورد نظر بوده است. بهمين‌جهت اگر بيمارى در دوره اوليه درمان خود از بى‌توجهى دكتر احمديه بشدت آلام خويش شكايت داشت بتدريج اظهار شكايت او به رضايت تبديل شده و در پايان با تشكر فراوان همراه مى‌شد.

در همه دورۀ طبابت دكتر احمديه هيچ‌گاه، هيچ بيمارى نه تنها شكايت اساسى از بى‌توجهى يا بى‌مبالاتى يا سهل‌انگارى او نكرد بلكه هميشه با تحسين و رضايت و دعا و ثناى بيماران و اطرافيانش روبرو بود.

سبك اصلى دكتر احمديه در درمان روش طبى جديد بود و چنانكه از متن كتاب حاضر برمى‌آيد وى تنها وقتى متوسل به طب قديم مى‌گرديد كه بيمار از روشهاى درمان جديد نتيجه نمى‌گرفت. برخلاف تصور كسانى كه آن شادروان را فقط متخصص در گياه‌درمانى و پزشكى سنتى مى‌دانند دكتر احمديه بيماران خود را با طب جديد كه در مدرسه طب دار الفنون زير نظر استادان بزرگ ايرانى و فرانسوى آموخته بود درمان مى‌نمود. وى مدتى در ارتش با درجه ماژورى خدمت كرد و رياست بخش را در بيمارستان احمديه كه بجايش در حال حاضر بيمارستان سينا برپاست به عهده داشت. سپس به وزارت بهدارى منتقل شد و براى رسيدگى و سرپرستى امور بهداشتى و قرنطينه مدتى در بندر انزلى مشغول خدمت بود. در دانشكده  پزشكى تا كرسى استادى بيولژى جانورى و انگل‌شناسى ارتقاء يافت و وقتى به سنين متوسط عمر رسيد دريافت كه طبيب در هر مقام كه باشد جايش در مطب و پهلوى بيماران دردمند است. لذا يكباره از تمام مناصب خود دست كشيد و طبابت ساده در مطب محقر و رحمت بر بيچارگان را به مقام والاى دانشگاهى خود ترجيح داد. پيشنهاد وزراى بهدارى وقت كه اغلب از دوستان مشفق او بودند براى بازگشت به كار ادارى و احراز مقاماتى مانند معاونت وزارت بهدارى و كسب مجدد كرسى استادى دانشگاه تأثيرى در تصميم قاطع او نبخشيد و وى تا پايان عمر خود به تسكين آلام دردمندان و بينوايان پرداخت. او در طول مدت خدمت خود موفق بدريافت نشان علمى و تقديرنامه‌هايى از مراجع پزشكى بين‌المللى بخاطر كاوش‌هاى ارزشمند و خدمات انسانى‌اش گرديد.

كتاب”راز درمان”نشان مى‌دهد كه بيماران او از همه طبقات اجتماعى آن روزگار بودند. افراد بينوا و بى‌چيز، مستخدمين منازل، كارمندان ساده ادارات، كشاورزان و روستائيان و كارگران محروم، كسبه و مردم عادى كوچه و بازار اكثريت بيماران او را تشكيل مى‌دادند. هر روز از بين ممتازترين خانواده‌هاى شهر و مملكت مراجعينى داشت كه در جوار فقيرترين مردم در يك اتاق انتظار مى‌نشستند و منتظر مراجعه به او بودند.

مطالعه كتاب راز درمان”و مصاحبه با بيماران و اطرافيان دكتر احمديه نشان مى‌دهد كه استاد بيماران خود را به سبك طبى جديد درمان مى‌نمود و در موارد لزوم همگام با استفاده از داروهاى جديد شيميايى داروى گياهى نيز بكار مى‌برد تا بهبود بيمار را تسريع نمايد. ولى وقتى‌كه مى‌ديد بيمار از روش‌هاى جديد كه توسط او و همكارانش بكار برده مى‌شد نتيجه‌اى نمى‌گيرد و داروهاى جديد عدم كارآئى خود را نشان مى‌دادند بطور كامل از طب قديم استفاده مى‌نمود. بااين‌حال بدون اعمال هرگونه تعصبى ضمن درمان با گياهان دارويى هروقت لازم مى‌شد داروهاى مدرن شيميايى را در جريان بيمارى يا در دوران نقاهت و يا براى جلوگيرى از عود بيمارى بكار مى‌گرفت. استفاده از آزمايشگاهها به منظور آزمايشات پاراكلينيكى و مشاوره با پزشكان متخصص رشته‌هاى مختلف پزشكى همه جا در اين كتاب بچشم مى‌خورد و نشان‌دهنده آنست كه خواست دكتر احمديه درمان بيماران و كاستن از درد و رنج آنان بود و در اين راه، روش جديد يا سبك قديم مطرح نبوده است. نكته جالب آنكه در بسيارى از موارد قبل از شروع به درمان به سبك قدما، همانند آخرين روشهاى طبى معمول بيماران را براى آزمايش خون، ادرار، مايع نخاع و غيره و يا راديوگرافى از قسمتهاى مورد نظر به آزمايشگاه مى‌فرستاد و در جريان درمان با روش قديم نيز با آزمايش‌هاى مكرر مسير بيمارى و بهبودپذيرى يا عدم تاثير دارو را مورد بررسى قرار مى‌داد. حتى پيش از بهبود با داروهاى گياهى و روش قدما آزمايشات تكرار مى‌شد تا اطمينان كامل از بهبود بيمار حاصل  آيد.

همكاران محترم بويژه پزشكان جوانى كه اين كتاب را مطالعه مى‌نمايند بايد توجه داشته باشند كه اغلب داروهاى شيميايى اين كتاب مربوط به سالهاى قبل از  ١٣٣٠  مى‌باشد و امروزه داروهاى جديدترى جايگزين آن شده و داروهاى شيميايى بكار رفته در آن زمان شايد امروزه مورد استفاده چندانى قرار نگيرد. ولى عين نوشته‌هاى دكتر احمديه در اين كتاب آورده شده تا هم اطباى امروز به مشكلات درمان در آن روزگار پى ببرند و هم رعايت امانت شده باشد. بديهى است اگر همكاران گرامى روش‌هاى طبى موجود در اين كتاب را مفيد بدانند مى‌توانند در موارد لزوم آن را توام با داروهاى شيميايى رايج كنونى مورد استفاده قرار دهند.

دكتر فرامرز گودرزى  ١ / ۴ / ۶٢