این دانشمند ایرانی در سال 1290 خورشیدی در شهر آمل به دنیا آمد. محمد تقی دانش پژوه (۳۰ فروردین ۱۲۹۰، آمل – ۲۷ آذر ۱۳۷۵، تهران) نویسنده، مصحح، موسیقیدان، مترجم و نسخهپژوه ایرانی و عضو پیوستهفرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران و پدر علم نسخهشناسی بود.
شناخت بسیاری از دانشمندان ایرانی مدیون شناخت پدر، عمو و فرد دیگری است که جهات علمی ایشان را سرپرستی و هدایت کرده، و نهایتا شکل گرفتن علمیشان را گام به گام پیش بردهاند. از همین قرار شخصیت مورد نظر ما هم تا هجده ساگی محل اصلی تربیت و تعلیم “بیت” یا همان خانه بود که توسط پدر و خانوادهاش انجام گرفت. پدر محمدتقی خود به خانوادهای از روستای «درکا» تعلق داشت، روستایی که در آن زمان بر اثر زلزله خراب شده بود و بدین جهت ساکنان آنجا، از جمله پدر محمدتقی، به روستای بالای کا موسوم به «ناندال» یا «نونال» پناه برده بودند، روستایی که در جنوب شهر آمل واقع بود. آمل شهری است که نه چندان در ساحل بحر خزر، ولی در عین حال در منطقه شمالی و دامنه قله رفیع دماوند جای دارد. این قله به ارتفاع پنج هزار متر از بقایای آتشفشان تشکیل شده است.
عالم ایرانی، مُصحح عالیقدر متون عربی و فارسی، کتابشناس بیهمتا، مورّخ متون علمی، صاحبنظر و کارشناس معروف نسخ خطی در سطح جهان، صاحب فهارس عدیده نسخ خطی عربی و فارسی، روانشاد استاد محمدتقی دانشپژوه، صاحب شخصیتی بیبدیل در علم و عمل بود که در سال 1375 هجری شمسی روی در نقاب خاک کشید. این استاد بیهمتا به نسلی از رجال و معاریف فرهیخته ایران که توانستند با درک ضرورتهای جامعه ایرانی و جهانی پدید آورنده شمار قابل توجهی از آثار ارزنده و پایدار علمی و ادبی این مرز و بوم گردند. سطور معدود این نوشته قصد دارد مختصری از زندگینامه علمی و آثارش را معرفی نماید
محمدتقی روزگار کودکی و جوانیش را در رفت و آمد میان روستای ناندال و شهر آمل گذراند، بین خانه پدری و شهری که در آن به مدرسه میرفت. خوشنویسی از دیرباز یک حرفه فامیلی برای محمدتقی محسوب میشد که طی نسلها در خانواده او ادامه یافته بود. نیاکان او به همین شغل در دربار شاهان قاجاریه اشتغال داشتهاند، و لذا از این راه خانواده او از همان زمان آشنا به علم و معرفت و با نوشتن و کتابت مأنوس بودهاند پدر محمدتقی نامش حاجی میرزا احمد درکایی بود ـ مردی تحصیلکرده که مدت هفت سال از عمر خود را در شهر مقدس نجف، شهر شیعیان جهان گذرانده بود و در همان جا توانسته بود به مقام اجتهاد در آیین تشیع نایل گردد. ا
ز همین رو نامبرده در زمان مورد بحث به شغل قضاوت شرعی در شهر آمل اشتغال داشت. اما در همان حال عشق موروثی خوشنویسی را با خود داشت و نسخ خطی قرآن مجید را رونویسی کرد. محمدتقی خیلی زود این هنر را فرا گرفت، اما قبل از فرا گرفتن آن بویژه حفظ و روخوانی قران مجید، دیوان لسانالغیب خواجه حافظ شیرازی و به همین ترتیب دروس حوزوی دیگر آن روزگار را آموخت. پدرش از همان اوان او را ملزم به مطالعه کتب عمده حوزوی چون متون سیوطی، جامی، قطبالدین رازی، علامه حلی و دیگران نمود. محمدتقی به منطق بیش از دروس دیگر علاقه نشان میداد و این خواست الهی بود که بدین واسطه بسیاری از متون منطق احیاء گردد. از اقبال محمدتقی در آن روزگار شخصیتهای بارز علمی برای سفر به خراسان از آمل رد میشدند و گهگاه مجالس درسی هم در این شهر تشکیل میدادند. بدین واسطه محمدتقی جوان در محضر درس بزرگانی چون میرزا عزیزالله طبرسی حضور یافت که موضوع درسش آثار فلسفی سبزواری بود.
یک روز حاجی میرزا احمد درکایی دست پسرش را گرفت و او را به مدرسه جدیدالتأسیسی در شهر آمل برد تا نامش را در آنجا بنویسد. اما شرط نامنویسی او را آموختن شرحالفیه سیوطی به محمدتقی قرار داد. مدرسه نپذیرفت و میرزا احمد هم فرزند جوانش را مجددا به خانه آورد و همن دروس حوزههای قدیم را به او توصیه نمود. در همین احوال و در شهر آمل بود که محمدتقی شروع به آموختن زبان فرانسه کرد. درسی که بعدا خیلی به کارش آمد. مرگ پدر در همین ایام باعث شد که اهتمام محمدتقی در ادامه راهی که پیش گرفته بود بیشتر گردد. مادرش که او هم زنی تربیت یافته و باسواد بود و ضمنا محمدتقی تنها پسر او محسوب میشد، جدیتی به کار برد و اداره مالی امور خانه را به عهده گرفت تا به محمدتقی جوان اجازهدهد راه شهر مقدس قم را در پیش گیرد، شهری که به واسطه تقدس و از باب حوزههای علمی متعددی که دارد از جایگاه ویژهای در نزد شیعیان برخوردار است محمدتقی دو سال در قم به سر برد و طی این مدت به محضر درس بزرگانی از مذهب شیعه آن روزگار، کسانی چون میرزا ابوالفضل گلپایگانی یا حضرت آیتالله مرعشی نجفی – رحمهالله – راه یافت.
کتابخانههای سرشار این شهر به او اجازه میدادند که متون اصلی شیعه در اصول و ع را از نزدیک مطالعه نماید. محمدتقی تابستانها را در تهران میگذرانید و در این شهر نیز از محضر درس بزرگانی چون میرزا طاهر تنکابنی استفاده نمود. ولی در حقیقت در شهر قم بود که محمدتقی قادر میگردید بیشترین دروس و متنوعترین منابع را مطالعه نماید، که از آن ن به ویژه ادبیات بیشتر توجه او را جلب کرده، و به خصوص کتابهایی چون مقامات حریری، یا منابعی راجع به عرفان شیعه یا همینطور کتب فلسفی ملاصدرا، میرداماد و لاهیجی، تا برسد به کتابهای مربوط به فصاحت و بلاغت زبان – هنری که برای طلاب علوم دینی بیشترین اهمیت را داشت. بدون اینکه در این میان نوشتههای مربوط به ریاضیات را از یاد ببرد، آنچه پدر محمدتقی او را به خواندم آنها سفارش کرده بود. لذا ما در این ایام محمدتقی جوان را میبینیم که چون یک طلبه در شهر قم در محضر درس استادانی که خود درسشان را انتخاب کرده بود حاضر می و شخصیت علمی او گام به گام رشد و تعالی میپذیرفت. در عین اینکه به موازات آن همه متون و نوشتههای مورد علاقهاش را نیز مطالعه مینم ولی دیری نگذشت که تهران او را به خود جلب نمود. به واقع در این شهر بود که محمدتقی جوان توانست مطالعات و تحقیقات بعدی خود را، آن هم در شرایط کاملا آرامی که برایش فراهم شده بود، به ویژه از ناحیه همسرش که در سال 1307 با او پیوند زناشویی بسته بود، به پیش برد.
ما یک بار دیگر محمدتقی را در سال 1316 میبینیم که سرگرم مطالعه و تعلیم در مدرسه مروی تهران است. در همین سالها تحصیلات زبان فرانسه را ادامه میدهد و شاهد هستیم که به کمک معلم فرانسهاش، مرحوم جواد کمالیان، او قادر میگردد که اولا رساله گفتار در روش عقل ت را در متن اصلی خوانده، و دیگر این که ترجمههای مختلف قرآن به زبان فرانسه را با یکدیگر مقایسه نماید. در مدرسه جدیدش، مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) این بار او موفق به کشف شخصیت جدیدی میگردد که به طور خاص علاقهاش را به خود جلب مینماید، مرحوم میرزا یدالله کجوری. ناگفته نگذاریم در این ایام محمدتقی توانسته بود بخش منطق کتاب شفای شیخ را استنساخ کند و بر آناطه یابد. این نکته هم افزودنی است که تدریس و تعلیم متون فلسفی در آن روزگار در قم ممنوع بود، به استثنای درس منطق که آموختن آن اشکالی نداشت. لذا وقتی محمدتقی قدم به شهر قم گذاشت درصدد پرس و جو راجع به این دانش از فلسفه که ممنوعیتی نداشت برآمد و جلب آن گردید. او به زودی آثار زیادی در این باره شناسایی نمود و به زودی تبدیل به نسخهبرداری علاقهمند به متون ارزشمند این علم گردید. قریحه سرشارش او را به پیمودن این راه تشویق میکرد، طریقی برای دست یافتن به متون باارزش این علم، یعنی منطق، که در نهایت گریزگاهی بود ب دست یافتن به حیطه وسیع فلسفه. در همان مدرسه قدیمی سپهسالار، کماکان در شهر تهران، او موفق شد که پس از سالها جستجو شخصیتی را پیدا نماید که به طور خاص در بین آثار دیگر این علم علاقهمند به کتاب شفای شیخ بود، یعنی مرحوم استاد میرزا مهدی آشتیانی (ره).
سلسله ماتب تحصیلی مطابق طبع محمدتقی نبود، ولی او خود را ملزم نمود که این دورهها را گذرانده و سرانجام سر از دانشکده الهیات دانشگاه تهران درآورد و موفق به اخذ درجه لیسانس از این دانشکده در سال 1320 شمسی گردد. به این ترتیب در فاصله یک سال بعدی اوضاع اقتصادی او سر و سامانی گرفت. زیرا که دانشپژوه به عنوان کمک کتابدار در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران به کار گمارده شده بود. در این فاصله اشخاص زیادی در باروری علمی و تجربیات علمی محمدتقی سهم ایفا نمودند. مرحو محسن صبا، سرپرست دانشکده حقوق که ادیبی فاضل و سرشناس بود، در این ایام مصمم شد که کتابخانهای به مراتب وسیعتر از آنچه بود برای منابع و اسناد حقوقی در این دانشکده تأسیس کند. به موازات آن او مصمم شد که نخستین مؤسس انجمن دوستداران کتاب در ایران باشد، لذا به ور اتفاقی نبود که محمدتقی دانشپژوه در تأسیس این کتابخانه و انجمن مذکور مشارکت نماید. محلی که بعدا سنگ بنای بزرگترین کتابخانه دانشگاهی ایران محسوب خواهد شد، به ویژه که ساختن چنین کتابخانهای مورد توجه و اهتمام مرحوم سید محمد مشکوة، استاد دانشگاه و یکی ازلاقهمندان به کتاب که مجموعه درخور توجهی از نسخ خطی را هم برای خود فراهم آورده بود قرار داشت. نامبرده یکی از بزرگان در نسل دانشمندان این ادوار ایران زمین بود که ثروت علمی واقعی مملکت را در تعداد هر چه بیشتر نسخههای خطی آنجا جستجو میکرد و کسی بود که بهبی ضرورت یک اقدام عملی برای جمعآوری چنین منابع ارزشمند و تأسیس محلهایی برای در اختیار نهادن آنها به دانش پژوهان را احساس میکرد. دانشمندان جوان ما علاقه وافر او به تهیه فهارس این کتابها را تحسین میکرد و در ادامه عملا به همکاری با او پرداخت. اولین محل او در زیرزمینی واقع در میدان بهارستان تهران بود که در آنجا انبوهی از مدارک ارزشمند روی هم انباشته شده بود.
با آشنایی عمیقی که میان محسن صبا و دانشپژوه ایجاد شده بود دانشمند جوان ما توانست از طریق صبا با بزرگان دیگری در این وادی، از آن جمله مرحوم دکتر علیاکبر سیاسی، سرپرست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اشنا شود. لیسانس حقوق دانشپژوه به او اجازه داد تا در اجا هم به عنوان رئیس کتابخانه دانشکده ادبیات موقعیت خود را تحکیم بخشد. در سال 1325 یک دانشجوی جوان دانشکده حقوق به نزد دانشپژوه میآید تا از او اطلاعاتی بگیرد، چه برخورد فوقالعادهای! نام این دانشجو ایرج افشار بود. نامبرده مقالاتی که محمدتقی دانشپژو از آن تاریخ منتشر کرده بود خوانده و به شدت شیفته اطلاعات مندرج در آنها درباره تاریخ فلسفه اسلامی و کیفیت انتقال آن از یونان به نزد ایرانیان، همین طور علاقهمندی نویسنده به کتابها و نسخههای خطی شده بود. با حمایت دکتر علیاکبر سیاسی دانشپژوه موفق به جمکاری ایرج افشار برای کار در همان کتابخانه گردید. آن دو مدت ده سال با هم همکاری مشترک داشتند، دو شخصیت که در دو جهت متغایر با هم سیر میکردند و در عین حال کار یکدیگر را هم بسیار قبول داشتند. یکی دارای چنان سوابق تحصیلی بود که ذکرش گذشت، و دیگری صاحب آن چنن دقتنظر و روش علمی که در آثارش میبینیم.
این یکی ترجیح میداد که برگههایی از مؤلفان آثار، عناوین نسخهها و موضوعات آنها تهیه نماید و دیگری مسئول ارزیابی نسخهها برای خریدن و قرار دادن در کتابخانه در حال تأسیس بود. در حالی که هر دو با سخنرانیهایشانویان را در این طریق هدایت و راهنمایی میکردند، کاری که تا آن زمان در این زمینه نشده بود. کتابخانه روز به روز وسعت بیشتری پیدا میکرد: علوم انسانی، فلسفه، سفرنامه و غیره. ده سال به این ترتیب گذشت. ایرج افشار به مشاغل دیگری روی آورد، ولی رابطه علمی و دوستا این دو نفر هر روز عمیقتر میشد و در تبادلات علمی میان خودشان به گونهای شد که همواره یکی از آنها خود را در موقعیتی احساس میکرد که به دیگری نیاز دار ایضا در همان کتابخانه و همان سال بود که یکی از همدرسان قدیم محمدتقی در قم که توانسته بود در تحصیلاتش به مدارج بالایی برسد، یعنی مرحوم دکتر عباس زریابخویی، در تهران به دیدنش آمد و همکاری با او را شروع کرد. این دو به ویژه مجذوب نگاه خاصی شده بودند که مستشق و اسلامشناس معروف، گلدزیهر در کتابش به اسلام افکنده بود، کتابی که ترجمه به فرانسه آن را در اختیار داشتند. در این فاصله زریات هم به نوبه خود به استخدام کتابخانه مجلس در آمد و چنان بود که محمدتقی دانشپژوه غالبا برای کار نزد او به چنان کتابخانه پُرباری مرجعه میکرد. در همین کتابخانه بود که آن دو شماری از نسخههای نایاب و بسیاری نفیس را شناسایی نمودند، از جمله نکتهای خطی از شفای شیخ که آن مقدار مورد توجه دانش پژوه بود، مورّخ به قرن ششم هجری بود. در این کتابخانه چون دی کتابخانههای پایتخت، کار فهرست نویسی به اهتمام دانشپژوه و دیگران خاتمه یافت، در حالی که تا قبل از سال 1310 اصولا فهرستی از منابع این کتابخانه در دست نبود و در این سال مرحوم میرزا یوسفخان اعتصامالملک مجلد کوچکی از فهرست کتابخانه فوق محسوب میگردید،نضمام پارهای مقالات که در این فاصله درباره منابع آن کتابخانه منتشر شده بود.
ولی کار اصلی فهرستنویسی منابع آن کتابخانه که هنوز باقی مانده بود و در نهایت به اهتمام محمدتقی دانشپژوه به انجام رسی در اینجا ضرورت دارد نام شخصّیت دیگری را هم در این باره اضافه نماییم. مطلب از این قرار بود که در همان ایام مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی که فهرست عظیمی از کتابهای خطی مربوط به مذهب شیعه که در کتابخانههای مختلف سراسر جهان، خود دیده بود یا وصفشان را شنیده بود فاهم کرده و در صدد انتشارشان بود. عنوان فهرست مذکور الذریعة الی تصانیف الشیعة و در این دوره، یعنی حوالی 1321 شمسی در تهران و قم شروع به انتشار نموده بود. اما از آنجا که خود آن مرحوم ساکن عراق بود برای نظارت نشر آن مجموعه در ایران فرزند دانشمندش آقای علینقی منزوی را به تهران فرستاد.
چه تقارن نیکی برای فهرست نویسی منابع خطی در ایران! محمدتقی دانشپژوه و علینقی منزوی که ارتباط صمیمانهای با هم بر قرار کرده بودند به اتفاق هم مصمم شدند تا استاد مرحوم مشکوة را راضی نمایند تا اولا فهرستی از نسخههایش فراهم آورند، و ثانیا استاد مذکور نسایش را به دانشگاه تهران گردد. با موافقت استاد مذکور، علینقی کار فهرست نویسی قرآنهای آن را به عهده گرفت و محمدتقی بخش ادبیاتش را. به زودی دو مجلد از این فهرست منتشر شد. در ادامه دانشپژوه به تنهایی عهدهدار این امر گردید و در فاصله سالهای 1330 الی 1364 هج مجلّد از این فهرست گرانبها عرضه شد، یادگاری به جا ماندنی و ابدی از استاد، از آن جهت که در فهرست مورد بحث آن چنان توصیفهای عالمانه و منطبق با روش علمی از نسخهها و نوشتهها به عمل آمده است که اهل علم معترفاند که اطلاعات مندرج در لابلای اوراق این فهرست واقع از آن، مجموعهای عظیم از تاریخ حقیقی علوم و فنون در ایران و جهان اسلام ساخته است. ناگفته نماند که آن فهرست در حیات علمی استاد فقید بزرگترین کار او محسوب میشود فهرست بعدی طبعا به کتابخانه دانشکده حقوق تعلق داشت که آن هم در سال 1339 به چاپهای دانشگاهی که روز به روز شمارشان فزونی میگرفت، کتابخانههایی که در ایران بودند یا در دیگر نقاط جهان.
تا آنجا که میتوان فهرست طویلی از کارهای چاپ شده محمدتقی دانشپژوه ن باره تهیه کرد. در این زمان مجموعهداران بزرگ نسخههای خطی از سراسر جهان برای فهرست نویسی او همواره با همکاری آقای ایرج افشار انجام میشد، کسی که حقی بزرگ بر گردن این مملکت دربازشناسی و احیای گنجینههای این چنینی دارد. آخرین اثری که من از استاد فقید، تقی دانشپژوه، در دست دارم و دو سال بیشتر نیست که از چاپ در آمده است فهرست الفبایی نامهای مؤلفان و مصنفان کتابها و رسالههای نسخ خطی کتابخانه معتبر ملک در تهران است که ایضا با همکاری ایرج افشار در آورده است. این افراد خاندانهای قدیم ایرانی که مورد توجه تم باز ماندگان آن خاندان بوده و در نهایت هم، چنانکه درباب کتابخانه ملک شاهد هستیم، آنجا را در اختیار یک مؤسسه عامالمنفعه قرار میدهند. در خور ذکر است، علاوه بر آنچه گذشت، دانشپژوه سه مجلد از فهارسش را اختصاص به مجموعه میکروفیلمهای نسخ خطی گردآوری شده اهار گوشه جهان در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران داده است، میکروفیلمهایی که توسط عالم فقید و کتابشناس بزرگ ایرانی مرحوم مجتبی مینوی به این کتابخانه اهدا گردیده. نامبرده هم از عالمانی بود که مجموعه بسیار گرانبهای خود را بدون هیچ چشمداشتی در اختیار این مؤسسه عظیم علمی و تحقیقاتی قرار داد. ناگفته نگذاریم سرنوشت کتابخانه شخصی دانشپژوه هم چنین بود که سرانجام به این کتابخانه منضم گردید.
علاوه بر اسامی دانشمندانی که گذشت باید برخی اسامی دیگر هم در این باره اضافه نماییم که این همه تعلق به نسلی داشتند که پایهگذاران کتابخانههای عظیم و فهارس نسخ در ایران بودهان یکی از آن جمله مرحومخان بابامشار بود، کسی که در همان اوایل و زمانی که هنوز امکانپذیر بود فهرست توصیفی مجموعه کتابهای چاپ شده در ایران، از آغاز تا زمان خودش را تدوین کند. دیگری باید احسان یارشاطر باشد، کسی که دنباله کار مشار را گرفت تا بتواند آن همه راارد مجموعهای از متون که خود بر روی آنها کار میکرد بنماید، یعنی بنگاه ترجمه و نشر کتاب سابق (به اختصار .k.N.T.B.) مشاغل و مسئولیتهای دانشمند مورد نظر ما همچنان در ترقی بود، مسئولیتهایی واقعی و اجرایی. ولی این همه به واقع باعث نمیشدند که در طریق تحقیقاو مانعی ایجاد نمایند. در سال 1331 به معاونت سرپرست کتابخانه دانشکده نایل شد، و در سال 1333 سرپرست بخش نسخ خطی کتابخانه دانشگاه تهران میگردد، و نهایت در سال بعد سرپرست این کتابخانه میشود. او اندکی بعد این شغل را به ایرج افشار واگذار میکند و این زمانی که سرانجام اقدام به ساختن یک بنای مناسب برای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران کرده بودند. دانشپژوه در عین حال علاقه داشت درس هم بدهد. او در این ایام درسهایی چون تاریخ، الهیات و ادبیات را تدریس مینمود. محل تدریس او دانشکدههای الهیات و ادبیات دانشگاه تهراود. با این همه دانشپژوه در تمام مجامعی که به نحوی با رشته تخصصی او ارتباط داشتند شرکت میجست در ادامه عناوین دانشگاهی که دریافت کرد عبارت بودند از عنوان استاد مشاور در دانشگاه تهران، سپس استادی این دانشگاه (1346). من در یادداشتهای او خواندهام که ایشان میبایست استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران هم بوده باشن در شروع دهه 30 دانشپژوه آن چنان مهارت و امکاناتی در کار خود دست یافته بود که بدو اجازه میدادند بهترین آثارش را در این دوران پدید آورد. در این زمان فیالواقع سه مسئله عمده بر سر راه او خودنمایی میکردند: یکی اینکه تا آن زمان رسم بود در کتابخانهها کا بر حسب قطعشان در قفسهها میچیدند، بزرگ با بزرگ، متوسط با متوسط و کوچک با کوچک. از جانب دیگر شماری از آثار به شکل مجموعه بودند، یعنی به عبارت دیگر مشتمل بر نسخ متعدد خطی میگردیدند که چه بسا در موضوع و مضمون با یکدیگر اختلاف کلی داشتند. نسخههایی که وبه خود یک مجموعه کتب متحرک بودند.
لذا سؤال این بود که چگونه چنین کتابی را در قفسه میتوان پیدا کرد؟ و اصولا چگونه میتوان این مجموعهها را در کنار کتابهای دیگر قرار داد؟ در اینجا محمدتقی دانشپژوه شیوهای را که کتابداران غربی برای قرار دادن کتابها در برحسب موضوعی اختیار کرده بودند مناسب تشخیص داد و لذا شیوه خارجیها را در این باب به کار گرفت. اما مشکل بر سر راه این بود که شیوه مرسوم در تقسیم بندی علوم و فنون غربیها با شیوه جهان اسلام تفاوت کلی داشت. به عبارت دیگر، تطبیق این دو شیوه کار آسانی نبود. نسخههای فارسی، عربی و ترکی هر یک مضامین متنوعی را در بر میگرفتند که تفکیک موضوعی آنها آسان نبود. از طرفی با مجموعهها چه میشد کرد؟ کتابهای چند دانشی که در واقع چیزی در حد دایرةالمعارفهای غربی بودند. آیا میشود کیلومترها قفسه در هر کتابخانه تعبیه کرد تاآثار متنوع را در آنها جای دهیم؟ لذا او از همان اوایل کار خود را ملزم به یادداشت برداری در باب مضمون و موضوع اثری که با آن کار میکرد نمود. بدین ترتیب محققی که فهرست او را مورد استفاده قرار میدهد قبل از هر چیز آشنایی مختصری پیدا میکند با تقسیم بندی علور اعصار اسلامی. اما برای استفاده کنندگان عادی، فهرستنویس دانشمند ما به گونهای عمل میکرد که دانشپژوه را ملزم به مراجعه به قفسههای کتابخانه مینمود. به عبارت دیگر، امکان دسترسی محققان این چنینی را به قفسههای کتابخانههای بزرگ حاوی نسخ فراهم میر نه این است که به قول ما فرانسویها یک چوپان در همه حال قادر است از بین صد گوسفندی که دارد هر کدام را میخواهد جدا کند؟ در اینجاست که به خوبی میتوان دریافت چگونه در بهترین زمان ممکن مهارتهای کاری دانشپژوه و آنچه از ایرج افشار در کنارش داشت توانست با م کردن این دو بهترین نمونههای فهرستنویسی در ایران را به وجود آورد دومین مسئلهای که بر سر راه فهرستنویس ما قرار داشت واژگان توصیفی مناسب برای این کار بود. محمدتقی دانشپژوه قبلا لغاتی را که در این موارد به کار میرفت آموخته بود. ولی مشکل یافتن مجموعه اصطلاحاتی صرفا فارسی بود که برای موارد جدید نیز قابل استفاده باشنگر چنین چیزی تحقق مییافت، در آن صورت او و امثال او دیگر از رده کتابداران عادی خارج میشدند، چرا که بدین ترتیب باعث ارتقای دانش چندین نسل از کتابداران میشدن در اینجا بود که دانشپژوه با سومین مسئله یا به عبارتی حساسترین آنها مواجه بود. آنچه او را در نهایت به مرحلهای رساند که قائل شود به اینکه در حقیقت فرق کلی میان کتابدار و کتابشناس وجود دارد. اولی یک تکنسین در این طریق محسوب است، و دومی یک دانشمند. برای اتفاوت بین این دو نوع دستاندر کار کتاب آن چنان بیشمار و اساسی مینمود که فاصله میان یک تکنسین حرفهای و یک دانشمند از همان مقوله در مغرب زمین. کسی که کتاب برای او موضوعی فرهنگی است، قبل از آنکه یک شیء تکنیکی ب به واقع در بدو امر، برای او نیز چون دیگران یک کتابدار و یک کتابشناس تفاوتی نداشتند، تا اینکه یک روز نشست و برای خود اصولی را که باید یک کتابشناس دارا باشد تنظیم و تعیین نمود که اهمّ آنها بدین قرار بود:
1. برای کتابشناس فارسی زبان لازم است به طور کامل زبانهای عربی، ترکی و اردو را بداند.
2. با فرهنگ و روشهای کار با نسخههای خطی آشنا باشد. 3. حداقل از سه زبان خارجی اصلی یکی را بلد باشد تا بتواند از فهرستهای نوشته شده به آن زبانها استفاده نماید.
4. با تمام فهرستهایی که تا زمان خودش در دنیا تألیف شده آشنا باشد.
5. شناخت نسبتا جامعی از هنر کتابشناسی، از قبیل خوشنویسی، مرمّت کاغذ، مرکب، صحافی و غیره داشته باشد.
او برای چنین کتابشناسی با استفاده از دانشی که دارد، دو هدف قائل بود: یکی اینکه اهمیت و اعتبار هر نسخه و سند خطی را به درستی در یابد، و دیگر، وسایلی فراهم نماید که کتابخانهها اقدام به خرید این قبیل نسخ ارزشمند از جهت فرهنگ عمومی بنمایند. اهمیت کار در اینحرفه برای او چنین بود که هر کتابشناس باید با نسخه همان گونه کار کند و با همان دقت از آن مواظبت نماید که گویی تدارک آن از جانب خود فهرست نویس بوده و یا اینکه او بوده است که نسخه را نوشته است.
آثار مرحوم دانشپژوه بیشمار است. از آن میان 65 کتاب، به خصوص تصحیح انتقادی متون اصلی و اساسی که تا آن زمان کار ناشده باقی مانده بود، 11 فهرست بزرگ که گاه در یک مجلد و زمانی در چندین مجلد در آمده و 388 مقاله علمی. او در عین حال شرکت مؤثر و فعال در انتشامجموعه عظیم فرهنگ ایران زمین و نیز نشریه مربوط به نسخ خطی با همین عنوان را داشته است. بخش اعظم آثار او تااین روزگار به چاپ رسیدهاند و برخی چاپ نشده هم دارد. به واقع در یک نظر اجمالی باید او را کاشف جهات مختلف نسخههای خطی دانست، تاریخ و البته با علاقهبیشتر نسبت به کتابهای فلسفی و مربوط به الهیات.
حقیقت این است که جهات و جنبههای زیادی برای کار روی آثار و حیات مرحوم محمدتقی دانشپژوه وجود دارد که ما از آن میان تنها این چند سطر را برای معرفی او بر گزیدیم. دانشپژوه نیز تواضع و تکریم دانشمندان بزرگ را از خود نشان میداد، کسانی که تنها آرزویشان حرو به جلو و پا نهادن در جهات و ابعادی است که برای همگان روشن نگردیده. او در حیات علمیش آن چنان ساده زیست میکرد که گاه دیدن عشق او به کتاب اسباب تمسخر و استهزای دیگران میگردید. آن چنان کرم و بزرگواری میورزید که هرگز قابل مقایسه با آنچه از دیگران دریافرده بود نمیگردید. آنچه همواره مورد نظر آن استاد فقید بود رفتن تا مرزهای دور دانش و فن، و غوطه زدن تا عمیقترین ابعاد علوم و فنون برای دستیابی به آن گوهری بود که ما نامش را دانش روز میگذاریم، برای نایل شدن به آرامش روحی و آنچه سبب غنای فرهنگ او میگردید.
برای اطلاعات کاملتر می توان به وبلاگ آقای اسد الله مشرف زاده رجوع کرد: