سفرنامه رکن الاسفار غلام حسین افضل الملک
بخش مربوط به آمل سال 1293 خورشیدی
از بارفروش به آمل
چهارشنبه دهم جمادی الآخر 16 ثور سنه هزار وسيصد و سی و دو – صبح از خواب برخاسته، چای خورده با جناب مستطاب شريعتمدار وداع کرده، سوار بر اسب شده، با دو نفر نوکر خود از بارفروش به طرف آمل حرکت کردم. باران نمی آمد اما هوا نمناک بود. از بارفروش به آمل ديگر جنگل در جاده نيست که راه صعب و باتلاق باشد، در جاده کوهها که جنگل است از دور ديده می شود. مسافت راه گويند شش فرسخ است، لکن متجاوز بود. تمام اين شش فرسخ از دو طرف دهات متصل به يکديگر بود. در سر چهار فرسخی طرف دست چپ کوههای بلوک « بند پی » بود که جنگل و منظر خوبی داشت.
ميرزا شفيع بندپی ای صدر اعظم دوره فتحعلی شاه قاجار که از صدور خوب بوده است از اهل بندپی بوده است. من شرح حال او را در جزء تاريخی که در حال دوازده نفر صدر اعظم های قاجاريه است نوشته ام، در اينجا شرح حال او را نمی نگارم. همين قدر گويم مدرسه صدر که در طهران و در جلو خان مسجد شاه است از بناهای ميرزا شفيع صدر اعظم بندپی ای است که در خدمت آقا محمد خان سر سلسله سلاطين قاجاريه به کرمان رفته و آنجا را فتح کرده و فوايد بسيار برده است. از آن فوايد که ذخيره داشت در دوره صدارت خود اين مدرسه را در طهران بنا کرد و موقوفات برای آن تأسيس کرد. انتهی. در سر چهار فرسخی قريه « کاظم بيکی » است. آنجا پياده شده چای خوردم. ابتداء خاک دهات آمل از قريه کاظم بيک است. در بين راه نهری پرآب می گذرد که به «رودکاری » 85 در فهرست های مختلف نسخه های خطی نشانی از اين کتابچه يافت نشد. مازندران/ 61 معروف است.
آب آن از رود هراز که از طرف لار و لاريجان می آيد روان است و به مشهد سر می رود. در بين راه از نهرهای پرآب گذشتن، با نبودن پل قدری صعوبت دارد. يک ساعت به غروب مانده وارد آمل شديم. از محلات و کوچه های آن گذشته از پل بزرگ رودخانه حرکت کرده به خانه جناب سعيد ديوان حاکم آمل وارد شدم. وی نوکران و اجزاء خود را گفت که اسبان ما را گرفته به طويله بردند و در اطاق ها آتش ها افروخته که لباس نوکرها از باران خشک شود. فوراً چای و لوازم آسايش و انواع خوردنی ها و شيرينی حاضر کردند، پذيرايی بسيار شايانی از روی محبت کرد. و صاف الملک را فرستاد و حاضرکرد که شب مشغول صحبت و بذله گويی و خواندن شاهنامه باشد.
از آنکه اين شخص بيشتر اشعار شاهنامه را از حفظ داشت و خيلی خوش وضع می خواند- و وصاف الملک پسر مرحوم ميرزا تقی خان وصّاف مازندرانی است و او تمام شاهنامه را از بر می خواند. او را در مجلس مرحوم محمد تقی ميرزای رکن الدوله والی خراسان طاب ثراه پسر محمد شاه غازی مفصلاً ديده بودم که اشعار شاهنامه می خواند و مخصوصاً ميرزا تقی خان را در مجالس وزراء و امراء و شاهزادگان دعوت می کردند که شاهنامه بخواند و او با يک هيبت وهيمنه ای شاهنامه می خواند که موها به تن راست می شد و شخص به هيجان و اهتزاز می آمد و ميل می کرد تهمتنی و شجاعت ورزد.
خلاصه- وصاف الملک قدری از اشعار شاهنامه خواند و من بعضی اشعار را معنی می کردم. ساعت چهار از شب [ گذشته ] شام شايان وخوراک های خوب آوردند، خورديم و خوابيديم. سعيد ديوان از سادات صحيح النسب واز نجبا است که در طهران مسکن دارد. از همراهان شاهزاده رکن الدوله حاکم مازندران است. بسيار کافی و زرنگ است. حکومت آمل و لاريجان جزء جناب آقا ميرزا محمد خان امير مکرّم است که در واقع از قديم تيول و خانه ايشان است.
اين اوقات اختلافی بين اها لی و امير مکرم دست داد. مهدی سلطان با اتباع خود مخالفت امير مکرم کردند و روزی سی ديگ پلاو و چلاو پخته و به مردم دادند و مردم را شورانيدند. امير مکرم استعفاء از حکومت کرد و شرحی نوشت که کسی را در آنجا حاکم موقتی قرار دهيم که بر ضدّ اتباع او حرکت نکند و اين فساد را بخواباند. جناب آقا سيد صادق مجتهد نياکی به من شرحی نوشتند که سعيد ديوان را نايب الحکومه قرار دهيم. من سعيد ديوان را تصويب و انتخاب کرده حکم او را صادر کرده به حکومت اينجا روانه اش داشتيم. وضعی چندان ندارد، لکن به زرنگی و عاملی از محاکمات و وصول مطالبات گذران خود و چندين نفر اجزاء را در می آورد. واردين و مأمورين را هم پذيرائی می کند.
روز پنج شنبه و شب جمعه هم مهمان سعيد ديوان بودم. روز را به کنار رودخانه رفتيم و سير کرديم. عرض رود از صد ذرع متجاوز است. از دوازده دهنه زير پل آب می آيد. از بيست هزار سنگ بيشتر می آيد. ممکن نيست اين اوقات سوار از آب بگذرد. تراکم امواج آب بسيار است. خيلی رودخانه باشکوهی است. منبع اين رودخانه بدواً از لار است که پشت کوههای طهران واقع شده. از يورت سياه پلاس و يورت خانلر خان و چهل چشمه و مَلک چشمه لار آبها به پلور می ريزد که رودخانه موسوم به هراز پی می شود. از آنجا به « رينه » و « اسک » عبور کرده، آب چشمه های بلوک لاريجان که چند منزل است ضميمه رود هراز شده به آمل می رسد.
از آمل رودی جدا شده به مشهد سر می رود. فاضلاب اين رود به دريای مازندران سرازير می گردد. رود هراز يکی از چهار رودخانه بزرگ مازندران است که به دريای می ريزد. در تابستان که آب کم می شود اين رودخانه بيشتر از هزار سنگ آب دارد که نصف آن را اهالی بلوک لاريجان می برند و به زراعات خود می دهند و نصف آن حق اهالی آمل است. آمل از شهرهای قديم مازندران است. غريب در اين است رودخانه به اين بزرگی از آمل می گذرد با اين حالت در آمل تا پنجاه ذرع که چاه می کنند آب در نمی آيد! اراضی سنگستان است. آب رودخانه نفوذ به اراضی آمل ندارد. اهالی تاسی ذرع که حفر می کنند ديوار های آجری و بناهای گبری بيرون می آيد که آن آجرها را بيرون آورده خانه می سازند. آمل سه هزار خانه دارد و هفتصد دکان، از هر قبيل دکان و بازار خوب دارد. هوای اينجا بسيار گرم است که اهالی تا يک ماه ديگر ابداً به آمل نمی مانند. در دهات لاريجان که ييلاق است و هوای 86 سرد دارد می روند، جز زارعين کسی در شهر نيست. مرکبات خوب و فراوان در آمل به عمل می آيد که به طهران می آورند.
زارعت اهالی بالتمام برنج و شالی کاری است که لامحاله روزی دويست بار برنج وارد طهران می کنند. اهالی قاطر زياد دارند که شبانه روز بارگيری برنج می کنند. قاطر های بسيار خوب دارد. زراعت جو و گندم در اينجا خيلی کم است. آب رودخانه هراز که به آمل می آيد از اينجا تا سه فرسخ ديگر پايين رفته به سرخه رود می ريزد و از آنجا جاری بوده به دريا می ريزد
از آمل به سوی عمارت
جمعه 12 جمادی الآخر از آمل عزم حرکت کردم. آقای سعيد ديوان يک نفر نوکر عباس نام داشت و سلطان آبادی بود، می خواست به طهران برود، او را به من سپرد. مالی از برای او کرايه کردم و او را با خود آوردم که در طهران هم نگاهش دارم. زحمتکش و رنجبر بود. سه [ ساعت ] از روز بالا آمده بعد از صرف چای با آقای سعيد ديوان وداع کرده سوار بر اسب شده با نوکرها از آمل به طرف منزلی که موسوم به « عمارت » است حرکت کردم. مسافت راه گويند چهار فرسخ است، لکن پنج فرسنگ و نيم بود. در وسط راه قريه « رضوانک » است که اهالی « رَزَکی » 87 گويند. بيست خانوار و قهوه خانه آبادی دارد. مال آقا سيد غلامعلی نياکی است. نياک « بانون مکسوره و ياء و الف و کاف » يکی از دهات معتبره بلوک لاريجان است
. 86 اصل: هواهای. 87 ( = رزکه
از رضوانک به پايين که می رويم ديگر شالی کاری نيست. در آنجا ناهار و چای خورده به طرف عمارت حرکت کرديم. راه امروز خيلی باصفا است. از ميان دو کوه وسيع الميدان می رويم و از کنار رود هراز حرکت می کنيم. صحرا درخت جنگلی ندارد، اما کوههای دو طرف جاده درختان جنگلی دارد. خيلی باصفا و طراوت است. تا سه فرسخ بيشتر از راه را که آمديم راه خوب است. از آنجا ديگر تا خاک دماوند راه قلب می شود و سنگستان است و غالباً از سلسله کوهها بايد بالا و پايين رفت و رودخانه هراز گاهی به دست چپ و گاهی به دست راست می افتد.
گاهی جاده در فراز کوهها واقع شده، آب رودخانه هراز در نشيب می افتد که سی ذرع و صد ذرع بيشتر به گودال افتاده که اگر مال در سنگستان های راه کوه بلغزد راکب و مرکوب به رودخانه افتاده هلاک می شوند. تا خاک دماوند اين خطرها برای مسافرين هست. گاهی با ترس می رويم و گاهی شهادت می گوييم. قاطرها و يابوهای مازندرانی از اين سنگستان ها و سرکوهها بخوبی می روند و نمی لغزند و عادت به اين راه کرده اند، ولی اسب های خوب طهران که اين سنگلاخ 88 ها را نديده [ اند ]، خالی از لغزش و خطر و زمين خوردن نيستند. نزديک غروب وارد منزل موسوم به عمارت شديم. يک قهوه خانه و يک کاروانسرای مختصر و چند اطاق رعيتی در اينجا با چند نفر چوپان قهوه چی در اينجا هست، ديگر خانوار و رعيتی اينجا نيست.
مزرعه ناقابلی در اينجا هست. عمارت مال ميرزا محمد خان امير مکرم پدر اعظام الدوله است. هوای اينجا برخلاف خاک آمل بسيار سرد و با نسيم است. از عمارت [ که ] ابتدای خاک لاريجان است که هر چه دهات تا گردنه امامزاده هاشم ببينيم جزء لاريجان است و از آن به بعد تا رودخانه جاجرود هر چه دهات ديده شود جزء دماوند است. لاله هايی که از عمارت به پايين روييده شده است زيادتر و بزرگتر و خوش رنگتر از لاله هايی است که ديروز تک تک در اراضی آمل ديديم. در اينجا نان به دست نمی آيد، قهوه چی و چوپانان برنج دارند، کته می سازند و با ماست می خورند. ما از چارودار خود برنج گرفته، عباس با روغن پلاوی ساخته با تخم مرغ و ماست خورديم. قدری هم نان ذخيره در آبداری داشتيم صرف کرديم. بيرون از سرما امکان خواب نداشت. اطاق ها هم خيلی کثيف [ بود ].
در سکوهای پهن قهوه خانه فرش انداخته در رختخواب خوابيديم و صبح برخاسته نماز خوانده چای خورديم.
از عمارت به محمد آباد
روز شنبه جمادی الآخر از عمارت به طرف ابراهيم آباد که محل بارانداز عمومی است و « تيله او » 89 که اصلاً تيره آب بود وکنون آنجا را محمدآباد هم گويند حرکت کرديم
88 اصل: سنکلاغ .
مسافت راه را پنج فرسخ گويند، لکن از شش هم متجاوز است. راه در نهايت سختی و صعوبت است. پرتگاه ها، سنگستان ها و فراز و نشيب بسيار دارد [ که ] خالی ازخطر نيست. در کنار رودخانه هراز از تنگه های پرپيچ و خم حرکت کرديم و در دو طرف سنگ چين جاده قديم ديده می شود که حالا بهمن ريخته، عبور و مرور ممکن نيست. در بين راه چندين قهوه خانه و يک خانوار رعيت و چند مزرعه سبز و خرم ديده می شود. مسافت راه پنج فرسنگ است. از بس سخت بود هر فرسنگی را دو ساعت طی کرديم.
اول تنگه ای را که ديديم « شاه زيد » و دوم « دروزن » ( با واو ساکنه )، سيم بلبله خوان، چهارم بندلاش که خانوار آن در بالا واقع شده، پنجم سياه بيشه که دو قهوه خانه دارد و معروف به سياه بيشه – حاشيه » است، کوههايش درختهای کم داشت. بعد قهوه خانه رزو بند، بعد مزرعه چاشت خوران که خرابه است، بعد گلوبند، بعد مزرعه علی آباد که علی نامی از اهل قريه « اسک »90 در آنجا درخت کاشته مزرعه ای دارد. قهوه خانه خوبی در آنجا است. – جنگ شاهزاده امير اعظم که از طهران برای تدمير امير مکرم به اين صفحات مأمور بود، در اينجا با امير مکرم سر گرفت. بعد از غلبه شکست فاحش خورد و با اردو به طرف طهران منصرف شد. دو سال قبل اين قضيه اتفاق افتاد. بعد از علی آباد « پنج آب » است که اهالی پنجو ( پنج او ) گويند و سر سه فرسخی است. درآنجا مزرعه و قهوه خانه ای است، پياده شده ناهار خورديم و بعد سوار شده حرکت کرديم و به « کهرود » رسيديم. از کهرود به « احمد مال » عبور کرديم، بعد به « آهيان » و از آهيان در سر پنج فرسنگی به ابراهيم آباد رسيديم. ابراهيم آباد محل بارانداز قوافل است. ما در آنجا نمانديم، قدری رانديم به تيله او که مهمل تيره آب باشد و به محمد آباد هم ناميده شده است فرود آمديم و منزل کرديم.
قهوه خانه و يک دو محل مال بند دارد. نان در اينجا نيست به طبخ برنج بسر برديم. اين صفحات جزء لاريجان است و لاريجان بالا بلوک و پائين بلوک و [ د ] لارستاق و به رستاق و اميری دارد که هر کدام دارای چندين دهات آباد و مزارع است و بلوک کلارستاق جزء کجور است که رويان زمين باشد و « نمارستاق » و « تته رستاق » 91 و « لوارستاق » 92 جزء نور است که ناصرالدين شاه چندين بار اين بلوکات را محل ييلاق خود قرار داده، شب ها و روز ها با خواص خود بسر برده است و من در سفر نور و کجور همراه بوده، جزء مترجمين دولتی بوده، جرايد عربيه را ترجمه کرده به حضور می فرستادم و شرح منازل سفر را می نگاشتم و تا هزار چم و کلاردشت و دشت نظير به عزت و راحتی رفته و با اردوی همايونی به طهران مراجعت کرده ام و سفرنامه کلاردشت را نوشته در طهران موجود دارم93 و ناصر الدين شاه در بين منزل امروز در کنار رودخانه هراز، پهلوی جاده در طرف دست راست در دامنه کوهی که نمايان است امر کرده است که سنگ تراشان صفحه ای را مسطح و صافی کرده، صورت او را با چند
89آب گل آلود ). 90 اينک « آب اسک « می گويند. 91 اينک « تترستاق » گويند. 92 شناخته نشد. 93 سفرنامه فوق الذکر در کتابخانه ای موجود و معرفی شده است.
نفر از مقربان سواره نقاری کرده [ اند که ] به شکار می روند. عابرين سبيل بعضی از جوارح سواران را خراشيده و تراشيده اند و حک کرده اند. سنگ تراشان خوب نقاری نکرده اند و شبيه نساخته اند. صورت فتحعلی شاه را که در فيروز کوه در تنگه واشی با شاهزادگان و امراء و تازيان و پرندگان و شاهبازان به حال شکار نقاری کرده اند و من شرح آن را در اين کتاب نگاشته ام ، خيلی بهتر و کامل تر از صورت ناصرالدين شاه نقاری و حجاری کرده اند.
از محمد آباد به آبگرم
يک شنبه چهاردهم جمادی الآخر از منزل تيره آب به طرف ده آبگرم حرکت کرديم. گويند بُعد راه سه فرسخ است، لکن متجاوز است. شش ساعت بايد طی مسافت کرد و از کنار رود هراز گذشت و نشيب و فراز رفت. راه قدری سخت است، لکن صد درجه بهتر از ديروز است. اين راه تمام جزء لاريجان است.
دو طرف راه کوههای بلند و انباشته از برف است. اسامی قراء و مزارع که تمام بارانداز قافله است و امروز از تيره آب تا ده آبگرم ديديم از اين قرار است: اول بيجان 94 « با باء مکسوره و جيم . بر وزن تيجان » که دارای خانوار است و رودخانه مختصری هم دارد که آبش به هراز پی می ريزد. دويم قلعه بند . سيم برتيه « با باء و راء ساکنه و تاء و ياء و هاء هوز » چهارم وانه « با واو. بر وزن دانه » که دارای خانوار و قهوه خانه است. پنجم « شَنگل لی »95 که آباد است. ششم « گزنَک » يا « گزنِه » که خانوار و آبادی و قهوه خانه دارد. سر چهار ساعتی به آنجا رسيديم، پياده شده ناهار قابلمه و چای خورديم و نيم ساعت خوابيديم. رعايا در سر نزاعی که با قريه ديگر کرده و مظلوم شده بودند تصديقی از من گرفتند که نشان سواران سوئدی که مأمور راهند بدهند.96از آنجا سوار شده به مزرعه « که نُوَر » « بر وزن مَه صُوَر » رسيديم. خانوار ندارد. بعد به قريه مون « با ميم مضمومه » آمديم که چند خانوار و قهوه خانه دارد و پس از مون قريه « ان هی » « بر وزن جن پی » می باشد که دارای خانوار و آبادی است و در کنار جاده راه خيابان است که به قريه اسک منتهی می شود و من اين قريه را نديدم. به مزرعه که نور « بر وزن مَه صُوَر » که رسيديم و مال امير مکرم است اندکی که گذشتيم از خيابان راه اسک و رينه نرفتيم، طرف دست راستِ تنگه کوه شامخی بود که جاده کور و تنگی داشت و کوه در نهايت ارتفاع بود و چاروادار راه آن را می دانست.
از آنجا رانديم و از جاده که دو شبر97 پهنا داشت به قدری بالا رفتيم که اسب ها واماندند، به مزرعه و سبزه زار باصفای آبگرم رسيديم و به اهتزاز در آمديم
. 94 در فرهنگ آباديها « بايجان » و به مازندرانی بيجون Bayjun می گويند. 95 نام فعلی آن « شنگل ده ….. Shangel است. 96 ظاهراً قضاوت درست و به حقی نکرده است. 97 شبر Shebre يعنی وجب. www.IrPDF.com www.IrPDF.com www.IrPDF.com www.IrPDF.comسفر مازندران/ 66
بخار از نهرهای متفرقه آب گرم متصاعد بود. در قهوه خانه و اطاقی که نزديک حمام آب گرم بود منزل کرديم و مخصوص خودمان قرار داديم که ديگری در آنجا منزل نکند. دوشنبه پانزدهم و سه شنبه 16 جمادی الآخر در ده آب گرم توقف نمودم که چند بار در آب معدنی رفته جوش های بدن خود را که از آب مازندران بيرون آمده بود و از امراض جلدی سوداوی است رفع کنم. هفت بار به حمام رفتم، لکن هفت بار کافی نيست. يک نفر طبيب آمريکايی که تبعه انگليس بود در اينجا برای شستن بدن خود به آبگرم آمده بود، فارسی خوب سخن می گفت . با من مأنوس شد. دو بار منزل من آمد، با هم دو بار به حمام رفتيم. او اظهار می داشت که برای رفع جوش های بدن و رفع خارش که از سودا توليد می شود بايد چهل روز در اينجا بماند. صبح يک بار و عصر يک بار در خزانه آب گرم رفت و بدن را شستشو داد و چندان نبايد در آب زياد ماند که شخص کلافه شود. يک ربع ساعت بيشتر نبايد توقف کرد.
در چند روز اول بُثور و جوش ها بيرون می زند بعد خوب می شود که بهتر از دواهای زيبقی خواهد شد. فی الحقيقه درست بيان می کرد. اين آب معدنی بسيار داغ است که دست نمی توان در آن گذاشت . حمّامی آب گرم را از نهر به خزانه می ريزد و آب سرد هم از نهر ديگر جاری می سازد که به حد اعتدال می رسد.
آنگاه مردم در آب رفته خود را می شويند. دو حمام در اينجا ساخته اند، يکی از قديم است که بانی آن را نمی دانم، يکی [ ديگر ] را مرحوم ميرزا اسمعيل خان امين الملک وزير خزانه ناصری و مظفری برادر مرحوم ميرزا علی اصغر خان صدراعظم و اتابک اعظم دوره ناصری و مظفری و محمدی پسر مرحوم آقا ابراهيم امين السلطان، پسر مرحوم زال خان گرجی محض خيرات در اينجا ساخته است. سنگ گچ در کوههای اين اطراف نبود، برجی در يک ميدانی حمام است که مقبره يکی از بانوان ايران بوده است. آن برج بلند را با سنگ و گچ ساخته اند. کارکنان و اجزاء مرحوم امين الملک قدری از آن برج را به صعوبت خراب کرده، گچ های آن را دو باره در کوره گذاشته و پخته اند و ديوار اطراف حمام را از آن گچ ها ساخته اند.
اين مطلب را نوشتم تا کسی که بنای جديد می سازد، بنای قديم مردم را خراب نکند که از آجر و مصالح آن بنای خود را آباد سازد که در کتب سياحان و مورخين مورد طعن و دق واقع شود. برج مقبره آن دختر هنوز سرپا است. قدری از آن را خراب کرده است. بالای تپه نزديک برج خانه اميری است که امير مکرم ميرزا محمد خان لاريجانی آن عمارت عالی را در آنجا ساخته و يکی از زنان محترمه خود را در آنجا منزل داده [ بود ]. کنون آن عمارت خالی افتاده [ است ].
امير مکرم با بستگان خود در بارفروش و معلم کلا و ساير دهات و املاک خود بناهای خوب ساخته و منزل کرده است. ده آبگرم يک ميدان بيشتر از حمام بالاتر است و در سر و کمر کوه است. بيست خانوار دارد. رعايای آنجا نان و زغال و هيزم و روغن و ماست و کره و پنيرو تخم مرغ و خروس آورده به مسافرين می فروشند. هر چه کم باشد از قريه رينه که يک فرسخ [ فاصله اش [ کمتر است [ به ] اينجا می آورند. هوای اينجا بسيار سرد [ است ] . روز در حدّ اعتدال و شب خيلی سرد است. اين اوقات که ما در اينجائيم و چهل و پنج روز از بهار گذشته است متصل در کنار آتش بسر می بريم
من در پانزده و شانزده سال قبل دو بار با شاهزاده عين الملک و رکن الدوله اينجا و رينه و اسک آمده ام و در دو آب گرم اسک رفته ام که يکی نيم گرم و يکی سرد است. شرح آن منازل و آب های گرم و ييلاقات لاريجان و دماوند و پشم 98 « بر وزن حشم « و ميگان 99 را که جزء رودبار است از قول خود و از قول شاهزاده مظهر الدوله مشروحاً نگاشته و دو کتابچه کرده ام و در صندوق نوشتجات در طهران است. 100ديگر مجال ندارم که در اين اوراق هم تکرار مطلب کنم
از آبگرم به قريه آه
چهارشنبه هفدهم جمادی الآخره فصل ثور – صبح بعد از خوردن چای از آبگرم حرکت کرده به طرف قريه آه « بر وزن ماه » که جزء دماوند است رانديم. مسافت راه از شش فرسخ تجاوز کرد. از سر کوهها که در کنار رودخانه هراز است عبور کرديم. از دور قريه نياک و « نوا » و « ايرا » ( بر وزن زيرا ) که بسی آباد و باصفا است ديده می شد و قريه « گرنا » ( با گاف فارسی بر وزن کرنا ) در کنار راه است. بلا فاصله از فرسخی کمتر که رانديم به قريه رينه که پايتخت بلوک لاريجان است رسيديم. خانه های خوب و قهوه خانه ها دارد. پياده شده چای خوردم، مرا که عادت به وافور نيست از بس سرد بود وافوری کشيدم و سوار شدم و به قريه اسک « با الف مکسوره [ مفتوحه [ و سين و کاف ساکنه » رسيدم. بسيارآباد و خانه های خوب دارد. در قريه رينه کرم شب تاب زياد دارد. شب در اراضی سبزه زار بيرون آمده زمين را روشن می کنند، هر کدام به قدر يک وجب در يک وجب زمين را روشن می کند، مثل چراغ درخشنده است. گاهی روشنی خود را توی جلد برده زمين تاريک می شود. به قدر زنبور عسل است. عرب اين کرم را « ولدالزّنا » گويد. ستاره يمانی که در آيد اين کرم ها بيجان شوند و بميرند که شعراء طالع ممدوح خود را ستاره يمانی قرار دهند و دشمن او را ولدالزّنا خوانند که ستاره يمانی آن را بکشد. در خانه های رينه جانوری است که آن را « سرخه » گويند، مثل عدس بسيار کوچک است. در لای کتاب ها، در رختخواب خانه ها و زير فرش ها و حصيرهائی پيدا می شود. غريب را که بگزد خالی از تب و تعب و رنج نخواهد بود. بايد شير زياد چند روز بخورند تا زهر آن دفع شود. در هر جا به شکلی و رنگی است و نام های متعدد دارد.
در راه منازل شاهرود آن را « غريب گز » خوانند و آنها خيلی سميّت دارد. به هر حال، از قريه رينه و اسک گذشته به کوه « سگ چال » رسيديم. از آنجا مسافتی طی کرده به پلور « بر وزن سرور » رسيديم. در کنار رودخانه چندين قهوه خانه است. در يکی از قهوه خانه ها پياده شده ناهار و چای خورديم
. 98 فشم ). 99 ( = ميگون ). 100 در فهرستها از اين دو کتاب نشانی يافت نشد.. سفر مازندران/ 68
آبی از گردنه امامزاده هاشم در اين رودخانه ريخته و آب های زيادی هم از بوريهای لار از زير پل به رودخانه پلور ريخته، اين دوآب يکی می شود و رودخانه هراز تشکيل می يابد و به لاريجان و آمل و سرخه رود رفته فاضل آن به دريای مازندران می ريزد. اصل رود هراز از آب های لار است که در پشت کوههای طهران واقع شده و از شعب البرز است که رحمت يزدان در آنجا نثار شده است. از پلور حرکت کرده، از ميان رودخانه و جاده کوهها و گردنه های بلند که انباشته از برف بود عبور کرديم. برف های جاده و سينه کوهها آب می شد و تشکيل نهرها می داد و به رودخانه می ريخت. به سر گردنه که رسيديم بقعه و بارگاه امامزاده هاشم است که آخر خاک لاريجان و از آنجا که سرازير می شوی اول خاک دماوند است. صفحه و صحرای دماوند بسيار باصفا و سبزه زار و دهات بسيار دارد. به شهر دماوند نرفتيم، به طرف قريه آه رانديم.قريه مشا از کنار جاده نمايان است. در بين راه قهوه خانه های آباد بسيار خوبی است. دو فرسخ که رانديم به قريه آه رسيديم. يک ميدان به قريه آه مانده آبی از کوه روان است که به کنار جاده می رسد که اين آب معروف به چشمه علی است. اين آب بسيار گوارا و معروف است. گاز زياد دارد، غذا را فوراً تحليل می برد. قدری از آن آب خوردم سريعاً آروغ زدم، به عباس گفتم يک بطراز آن آب پر کرد و در آبداری نگاه داشت تا به شهر طهران آورده نشان اطباء و اهل شيمی و فيزيک داده، مقدار گاز آن را معلوم نمايند و به مريض بخورانند.
قريه آه مشتمل بر دو آبادی است. يکی بالا و يکی پايين. بهترين قريه های باصفا و خوش آب و هوا است. در کنار رودخانه باصفا درختان بسيار خوب و مزارع سبز و سايه اندازهای باشکوه و فرح تشکيل يافته، واقعاً نمونه ای از بهشت است، نهايت امتياز را دارد. فاضلاب اين رودخانه به رودخانه دماوند ريخته و فاضلاب آن به بلوک ورامين جزء طهران روان می شود. در هر دو قريه آه کاروانسراهای متعدد و قهوه خانه ها و خانه عالی بسيار خوب برای مسافرين حاضر و موجود است. من از قريه عليا سرازير شده، مسافتی رانده به قريه سفلی رسيدم. در خانه خيلی باصفا در بالا خانه که به فرش های قالی عراقی گسترده شده بود منزل کردم. در راه از بس امروز سرما خورده بودم آتش زيادی برای من افروخته. پرده های اطاق را آويخته گرم شدم. خانه خواه و صاحبخانه خوبی داشتيم. شب بعد از نماز و خوردن شام خوابيديم و صبح از خواب برخاسته به طرف طهران عزم حرکت کردم. [ از قريه آه به تهران – پايان سفر ] پنج شنبه هيجدهم شهر جمادی الآخر دهه سيم ثور هزارو سيصد و سی و دو هجری از قريه آه حرکت کرده که عصر به عون الهی وارد طهران شويم. از قريه رودهن و بومهن101 که دو قريه بسيار آباد معتبر باصفايی است گذشتيم و در آنجا چای خورده غليان کشيديم. رودخانه های خوبی از اين دو آبادی جاری است. کاروانسراها و قهوه خانه و باغستان ها و خانه های خوب برای مسافرين دارد. محلی با نزاهت [ و ] فرح انگيز است. از آنجا گذشته از قريه آب انجيرک و اصطلک 102و بعضی قهوه خانه های باصفا که در کنار جاده است عبور کرده به شمس آباد رسيديم.
راه امروز تا اين سه فرسخ که ابتدای شمس آباد است هموار و صاف است. کوهی ديده نمی شود، مگر در اطراف بعيده جاده. از شمس آباد گذشته فوراً به قريه کمَرد « بر وزن نبرد» رسيديم ( و کمرد از دهات بلوک لواسان می باشد – حاشيه ) که محل بارانداز قافله و مسافرين است. رودخانه های کوچک و نهرهای کوچک از اين [ جا ] جاری است که آب آن به رودخانه جاجرود می ريزد و قريه کمرد وصل به رودخانه جاجرود است و قهوه خانه های متعدد دارد. در اينجا پياده شده ناهار و چای خورده باز سوار شديم. از اينجا تا طهران چهار فرسخ مسافت است.
از پل رودخانه جاجرود عبور کرديم، يک فرسخ که بيشتر رانديم به سرخه حصار که از بناهای ناصر الدين شاه است رسيديم، بعد از کنار قريه حکيميه و حميديه و قريه مهدی آباد رسيديم. در آنجا پياده شده چای خورده به طرف طهران روانه شده، از پشت دوشان تپه و فرح آباد عبور کرده به حمداالله به سلامتی دو ساعت و نيم به غروب [ مانده ] از دروازه دوشان تپه با اجزاء خود وارد طهران شده، در خانه های خود که در خيابان مرحوم امين حضور و قريب به دروازه است وارد شده از ديدن اولاد واقربای خود مسرور شده، شکر الهی به جا آوردم و در طهران که خانه اصلی من است توقف کردم تا ببينم چه وقت مقدر می شود که باز از طرف دولت به سمت معاونت مازندران يا خراسان به خواست الهی مأمور شوم.
الحمداالله رب العالمين والعاقبة للمتقين حررة العبد مؤلف ملک العبارات غلامحسين الزندی افضل الملک مستوفی ديوان فی 19 شهر جمادی الاخرة 1332 و اين اوراق همان مسوده اول است که پای آن را مهر کردم. 101 هن با هاء هوز بر وزن « جن » به معنی هستی است که مقابل نيستی باشد، يعنی رودخانه و بوم هستی و زندگانی ( حاشيه ). 102 اصل : عسلک ( اصطلک از توابع دماوند ).
* سفر مازندران و وقايع مشروطه (رکن الاسفار) ***********************
غلامحسين افضل الملک به کوشش حسين صمدی ( از روی چاپ دانشگاه آزاد اسلامي – واحد قائم شهر ،176،1373رويه.) برگ شمار: 118 ويرايش و پخش2: تبرستان2004م/1383خ
http://www.tabarestan.org
info@tabarestan.org
امامزاده هاشم جزئی جداناپذیر از خاک آمل است