در پی صحبت های دوست عزیز (نفر بالایی) باید عرض کنم که از موضوع و یا علت دعوا سخنان زیادی گفته شده و طبق روایات مذکور روایت دعوا بر سر ماشین صحیح تر و معتبر تر به نظر میرسد اما از در مورد دعوا من دقیقا در همون مکان شاهد بودم که ضربه رودررو (نه از پشت سر) به سر مرحوم وارد شده و باعث قتل او شده بود من نیز در زمان حبس به همراه دوتا از مقامات کشوری که همانند بنده از دوستان نزدیک مرحوم اسد الله اسکویی بودیم به ملاقات ایشان و پسرش در زندان شاهی رفتیم که ایشان در زندان آنقدر از ارزش و احترام بالایی برخوردار بودند که مارا از ملاقات پشت شیشه منع و به ملاقات حضوری بردند و هیچکدام از پدر و پسر در مورد علت دعوا حرف نزدن و ما هم سوالی نپرسیدیم اما مرحوم اسد الله اسکویی فقط تا کید داشت که سجادی مرده اما نه به طور ناجوانمردانه
سلام. محمد سجادی دوست صمیمی خانواده اسکویی ها بود. طوری که در خانه اونها رفت و امد داشت و ظاهرا خواستگار دختر خانواده اسکویی شد و یا نظر سو به دخترشون داشت در هر صورت این قضیه باعث اختلاف شد . در حین جرو بحث در مکانی که دوستان گفتند محمد سجادی رو کرد به سیف الله اسکو گفت جرات داری منو بزن و به گفته شاهدها سرش رو جلو اورد و گفت جراتش رو نداری منو بزنی و سیف الله اسکو با چوب دستی که ان زمان دست چوپان ها و گالش ها و روستاییان همیشه بود با همان چماق یک ضربه به سر محمد سجادی زد و ایشان فوت کرد
واقعا قتل ناخواسته بود ممکنه برای هرکسی پیش بیاد سجادی هم هردورود بلده پل سر اسکویی شونه واقعا بقول اما تنگ در بیاره خسشون کرد روحش شاد سال ۴۸بمرده و واقعا زنان خطرناکن یک زن باعث قتل شد
خاطرات دیگه ک میخام بگم محمد سجادی با شعبان بی مخ زمان شاه درگیر شد شعبون بی مخ از ترس رفت بقل کاخ یا …دقیقا نمیدونم چیزی ک از بزرگترها شنیدم بعد گفت علی حضرت ب محمدرضا پهلوی گفت این چقدر ترسو محمد رضا شاه بهش گفت بیا تو گارد شاهنشاهی من سجادی قبول نکرد
باسلام قضیه از این قراره که آقا سجادی و آقای اسکویی مینی بوس توجاده بلده شریکی داشتن اینو میدونم و حرف دیگه ک شنیدم دعوا از اونجایی شروع شد که ده روز حموم فرزند سجادی بود و از آنجایی که زن سجادی با دخترعموش که زن اسکویی بود خوب نبود تو حموم زنانه درگیر میشن و زن سجادی بچه ۱۰روزه خودشو تو حموم خفه میکنه تا تقصیر بزار گردن زن اسکویی ک بعد اون زن اسکویی و خوده اسکویی میبرن بی گناه شون ثابت میشه محمد سجادی وقتی میبینه زنش بچشو کشت منظور همون کودک ۱۰روزه زبون زنشو از جا درمیاره زن سجادی هم اهل تترستاق روستای رزن بلده بود در حال حاضرم زندس این بخشی از موضوع درگیری شونه ک کمتر کسی این موضوع میدونه اون موقع که سجادی مرد گفتن ببر مازندران مرد یک خاطره دیگه از محمد سجادی بگم که با رفیقی نشسته بود داشتن غذا چیزی میخوردن یکدفعه گربه ای دید پیش اوناس میوه میو میکنه محمد سجادی محکم گرفت اون کشت به گربه گفت پدرسوخته تو هم از ما دست به خواهی دوست سجادی که این حرکت دید از ترس به قول اما گی بزو
روحش شاد و قرین رحمت الهی . اینحانب بارها سر قبر و مزارشون در قسمت شمالی دقیقا پشت مقبره امامزاده ابراهیم(س) رفتم و طبق شنیده ها وعین عبارت که در سنگ قبر قبلی حک شذه بود : مرحوم سید مخمد علی سجادی شاهاندشتی که در تاریخ دوم فروردین ۱۳۴۹ توسط ضربات ناحوانمردانه سیف الله اسکویی دار فانی را وداع گفت . و خودم شنیدم قبلها مه سر کوچه وطنخواه مرحوم ایستاده بودن بطرف جاده هراز وسیف الله اسکویی با قلاب چنگک قصابی از پشت به ایشان حمله ور شدند وبعلت فرورفتن قلاب قصابی به گلو متاسفانه فوت کردن
با درود
من هم مثل دوستان همشهری خودم در سالهای دهه 50شنیدم که شادروان محمد سجادی پهلوان بی مانند آمل ناجوانمردانه از پشت با اصابت چاقو کشته شد روحش شاد باد.
از بزرگترهای فامیل (من ازطایفه سنگچال هستم) شندیم و از جمله از مرحوم پدرم که خودش پهلوان را دیده بود می فرمود شادروان محمد سجادی خوش تیپ و خوش هیکل و بسیار خوشرو و مردمدار بود .عکس هم قدیم رو مزارش در امام زاده ابراهیم بود . در رویای بچگی برایم الگو یک جوانمرد بود.بدرود
وقتی از جاده هراز به پل بلده ( هردهرو )میرسیدیم پدر خدا بیامرزم میگفت
سجادی را اینجا کشتند
با یک میله که یک زائده رویش داشت به سرش میزنند و سجادی کشته میشود
از بچگی از مرام و مردانگی این بزرگ مرد خیلی شنیدم هر وقت 35 تا 30 سال پیش با دوستان گذری به امازاده ابراهیم می رفتیم مزار ایشان قسمت شمالی محوطه امام زاده بود که دور آن با نرده مشکی زیبایی محصور شده بود و یک عکس زیبایی با ژست دست چپ با ساعتی زیبا به کنار چانه در آن دیده می شد. نگاهی به آن عکس می کردیم و نوشته روی سنگ مزار را می خواندیم و فاتحه بعد می رفتیم. متاسفانه بعد از تسطیح دیگر کمتر به موفق نمی شوم مزار ایشان را به راحتی بیابم. به نقل پدر خودم ایشان با پرتاب شئ فلزی با فاصله به نامردی کشته شد. خدایش رحمت کند.
این اقای که اخرین نفر نوشت تن به تن کشته شد حرف مفت داره میزنه کل مازندران میدونن به نامردی کشته شد بنده هم سید محمد سجادی هستم بچه پسر عموی این بزرگ مرد لطفا از کسانی که اطلاعات درست ندارن چیزی ننویسن یا علی
این اقای ناشناس اخرین پستو گذاشت. میگه تن به تن کشت داره حرف مفت میزنه کل مازندران میدونن به نامردی کشته شد. اسم منم سید محمد سجادی شاهاندشتی کوچیک همه لطفا از کسانی که اطلاعات ندارن الکی حرف نزنن
من همیشه وقتی اسمش میومد ازش تعریف میشنیدم بعد متوجه شدم نسبت فامیلی واشناییت هم با فامیلام داشته بود
درهرصورت با نامردی بقتل رسید و حریفش وجود جنگیدن نداشت
روحش شاد
در همه ادوار بودند مردان و زنانی که نوادر زمانه خود بودند
شادروان محمد سجادی نیز چنین بود
نقل عینی از آقای اسماعل سلحشور یکی از همسایگان خانه پدری مرحوم سجادی
در روز درگذشت،در حین شستشوی پیکر مرحوم ضمن آنکه خون از سرش بند نمیامده برای قرار دادن پیکر در تابوت به جهت اندام مثال زدنیش با مشکل مواجه شدند
حیف که روحش از قفس تن پر کشید
روحش شاد
محمد سجادی تویه تیراندازه خیلی مهارت داشت اینقدر که پدرم تعریف میکرد یه روز با چشای خودش دید که یه روز که محمد سجادی رفته بود شکار دید که یه پرنده اندازه گنجیشک(به اسم محلی شکروم) رویه کمر یه گاو نشسته…با نشونه گیری تونست اون پرنده رو شکار کنه
پدرم گفته های آقای رضا را کاملا تایید نموده و اسم آن حمام هم حمام پارس بوده است که اکنون تبدیل به بانک صادرات نبش آفتاب 12 شده است. این واقعه ناگوار در صبح یک روز پاییزی سال 48 اتفاق افتاد. پدرم می گوید ایشان در قد و قامت و وجنات بسیار ورزیده و بلندبالا و کم نظیر بودند و بسیار جوانمرد و خونگرم. روحش شاد.
مرحوم سجادی توسط سیف الله اسکو در حالیکه با پدر وی در حال در گیری بوده از پشت سر در اثر اصابت قسمت فلزی نوک کرکره بالا کن مغازه به قتل رسید
محل قتل:نبش کوچه بانک سپه خیابان هراز که در گذشته گرمابه بوده است
توسط اسکوههای ترک به نامردی کشته شد.هنوزم اسم و اوازش هست.افتخاره لاریجان بود
در پی صحبت های دوست عزیز (نفر بالایی) باید عرض کنم که از موضوع و یا علت دعوا سخنان زیادی گفته شده و طبق روایات مذکور روایت دعوا بر سر ماشین صحیح تر و معتبر تر به نظر میرسد اما از در مورد دعوا من دقیقا در همون مکان شاهد بودم که ضربه رودررو (نه از پشت سر) به سر مرحوم وارد شده و باعث قتل او شده بود من نیز در زمان حبس به همراه دوتا از مقامات کشوری که همانند بنده از دوستان نزدیک مرحوم اسد الله اسکویی بودیم به ملاقات ایشان و پسرش در زندان شاهی رفتیم که ایشان در زندان آنقدر از ارزش و احترام بالایی برخوردار بودند که مارا از ملاقات پشت شیشه منع و به ملاقات حضوری بردند و هیچکدام از پدر و پسر در مورد علت دعوا حرف نزدن و ما هم سوالی نپرسیدیم اما مرحوم اسد الله اسکویی فقط تا کید داشت که سجادی مرده اما نه به طور ناجوانمردانه
کسی مستقیما بهش چوب نزد از روبرو بعدش اصلا معلوم نیست بین این دونفر کدومش چوب زدن حقیقت معلوم نیست شما هم مستقیما نگین فلان ادم زد
دوست عزیز آقای لیتکوهی اصلا دعواشون سر دختر نبود بر سر ماشین شریکی بود ک داشتن و بچه ده روز حموم خفه کردن
سلام. محمد سجادی دوست صمیمی خانواده اسکویی ها بود. طوری که در خانه اونها رفت و امد داشت و ظاهرا خواستگار دختر خانواده اسکویی شد و یا نظر سو به دخترشون داشت در هر صورت این قضیه باعث اختلاف شد . در حین جرو بحث در مکانی که دوستان گفتند محمد سجادی رو کرد به سیف الله اسکو گفت جرات داری منو بزن و به گفته شاهدها سرش رو جلو اورد و گفت جراتش رو نداری منو بزنی و سیف الله اسکو با چوب دستی که ان زمان دست چوپان ها و گالش ها و روستاییان همیشه بود با همان چماق یک ضربه به سر محمد سجادی زد و ایشان فوت کرد
بزرگترین آرزو من بودن در دهه ۵۰بود حیف ک ما بچهای بعد انقلابیم
اینقدر قدیمیا دوست داریم ک یک عکس یک فیلم یک قبر میبینیم ازشون ذوق میکنیم
واقعا قتل ناخواسته بود ممکنه برای هرکسی پیش بیاد سجادی هم هردورود بلده پل سر اسکویی شونه واقعا بقول اما تنگ در بیاره خسشون کرد روحش شاد سال ۴۸بمرده و واقعا زنان خطرناکن یک زن باعث قتل شد
خاطرات دیگه ک میخام بگم محمد سجادی با شعبان بی مخ زمان شاه درگیر شد شعبون بی مخ از ترس رفت بقل کاخ یا …دقیقا نمیدونم چیزی ک از بزرگترها شنیدم بعد گفت علی حضرت ب محمدرضا پهلوی گفت این چقدر ترسو محمد رضا شاه بهش گفت بیا تو گارد شاهنشاهی من سجادی قبول نکرد
باسلام قضیه از این قراره که آقا سجادی و آقای اسکویی مینی بوس توجاده بلده شریکی داشتن اینو میدونم و حرف دیگه ک شنیدم دعوا از اونجایی شروع شد که ده روز حموم فرزند سجادی بود و از آنجایی که زن سجادی با دخترعموش که زن اسکویی بود خوب نبود تو حموم زنانه درگیر میشن و زن سجادی بچه ۱۰روزه خودشو تو حموم خفه میکنه تا تقصیر بزار گردن زن اسکویی ک بعد اون زن اسکویی و خوده اسکویی میبرن بی گناه شون ثابت میشه محمد سجادی وقتی میبینه زنش بچشو کشت منظور همون کودک ۱۰روزه زبون زنشو از جا درمیاره زن سجادی هم اهل تترستاق روستای رزن بلده بود در حال حاضرم زندس این بخشی از موضوع درگیری شونه ک کمتر کسی این موضوع میدونه اون موقع که سجادی مرد گفتن ببر مازندران مرد یک خاطره دیگه از محمد سجادی بگم که با رفیقی نشسته بود داشتن غذا چیزی میخوردن یکدفعه گربه ای دید پیش اوناس میوه میو میکنه محمد سجادی محکم گرفت اون کشت به گربه گفت پدرسوخته تو هم از ما دست به خواهی دوست سجادی که این حرکت دید از ترس به قول اما گی بزو
از قدیمیها پرسیدم گفتند آدم خوبی نبود و دنبال بی ناموسی بوده
روح پهلوون شاد
روحش شاد و قرین رحمت الهی . اینحانب بارها سر قبر و مزارشون در قسمت شمالی دقیقا پشت مقبره امامزاده ابراهیم(س) رفتم و طبق شنیده ها وعین عبارت که در سنگ قبر قبلی حک شذه بود : مرحوم سید مخمد علی سجادی شاهاندشتی که در تاریخ دوم فروردین ۱۳۴۹ توسط ضربات ناحوانمردانه سیف الله اسکویی دار فانی را وداع گفت . و خودم شنیدم قبلها مه سر کوچه وطنخواه مرحوم ایستاده بودن بطرف جاده هراز وسیف الله اسکویی با قلاب چنگک قصابی از پشت به ایشان حمله ور شدند وبعلت فرورفتن قلاب قصابی به گلو متاسفانه فوت کردن
روحش شاد افتخار شاهاندشت
تن به تن ورودررو به دست سیف الله اسکویی لیتکوهی کشته شد
ترکها کشتنش
با درود
من هم مثل دوستان همشهری خودم در سالهای دهه 50شنیدم که شادروان محمد سجادی پهلوان بی مانند آمل ناجوانمردانه از پشت با اصابت چاقو کشته شد روحش شاد باد.
از بزرگترهای فامیل (من ازطایفه سنگچال هستم) شندیم و از جمله از مرحوم پدرم که خودش پهلوان را دیده بود می فرمود شادروان محمد سجادی خوش تیپ و خوش هیکل و بسیار خوشرو و مردمدار بود .عکس هم قدیم رو مزارش در امام زاده ابراهیم بود . در رویای بچگی برایم الگو یک جوانمرد بود.بدرود
وقتی از جاده هراز به پل بلده ( هردهرو )میرسیدیم پدر خدا بیامرزم میگفت
سجادی را اینجا کشتند
با یک میله که یک زائده رویش داشت به سرش میزنند و سجادی کشته میشود
روحش شاد اما همیشه میگن ادمنباید به خودشه غره بشه
این طورکه من شنیده ام رودررووتن به تن توسط سیف الله اسکویی کشته شد
درباره عظمت وبزرگی ایشان خیلی شنیده ام وهمچنین میدانم باخانواده حاج اسدالله اسکویی ا خیلی رفت وامدداشت اماعلت دعوای انها رانمیدانم اگرمیدانیدلطفا بگویید
از بچگی از مرام و مردانگی این بزرگ مرد خیلی شنیدم هر وقت 35 تا 30 سال پیش با دوستان گذری به امازاده ابراهیم می رفتیم مزار ایشان قسمت شمالی محوطه امام زاده بود که دور آن با نرده مشکی زیبایی محصور شده بود و یک عکس زیبایی با ژست دست چپ با ساعتی زیبا به کنار چانه در آن دیده می شد. نگاهی به آن عکس می کردیم و نوشته روی سنگ مزار را می خواندیم و فاتحه بعد می رفتیم. متاسفانه بعد از تسطیح دیگر کمتر به موفق نمی شوم مزار ایشان را به راحتی بیابم. به نقل پدر خودم ایشان با پرتاب شئ فلزی با فاصله به نامردی کشته شد. خدایش رحمت کند.
این اقای که اخرین نفر نوشت تن به تن کشته شد حرف مفت داره میزنه کل مازندران میدونن به نامردی کشته شد بنده هم سید محمد سجادی هستم بچه پسر عموی این بزرگ مرد لطفا از کسانی که اطلاعات درست ندارن چیزی ننویسن یا علی
این اقای ناشناس اخرین پستو گذاشت. میگه تن به تن کشت داره حرف مفت میزنه کل مازندران میدونن به نامردی کشته شد. اسم منم سید محمد سجادی شاهاندشتی کوچیک همه لطفا از کسانی که اطلاعات ندارن الکی حرف نزنن
کی گفت نامردی کشته شد تن ب تن سیف الله اسکویی محمد سجادی رو کشت
من همیشه وقتی اسمش میومد ازش تعریف میشنیدم بعد متوجه شدم نسبت فامیلی واشناییت هم با فامیلام داشته بود
درهرصورت با نامردی بقتل رسید و حریفش وجود جنگیدن نداشت
روحش شاد
در همه ادوار بودند مردان و زنانی که نوادر زمانه خود بودند
شادروان محمد سجادی نیز چنین بود
نقل عینی از آقای اسماعل سلحشور یکی از همسایگان خانه پدری مرحوم سجادی
در روز درگذشت،در حین شستشوی پیکر مرحوم ضمن آنکه خون از سرش بند نمیامده برای قرار دادن پیکر در تابوت به جهت اندام مثال زدنیش با مشکل مواجه شدند
حیف که روحش از قفس تن پر کشید
روحش شاد
روحش شاد جوانمرد دوران.دیروز دنبال مزارش بودم هم دوره هاش بودن خیلی داستانای جالب راجبش شنیدم.خدا بیامرزدش
روحش شاد جوانمرد دوران
محمد سجادی تویه تیراندازه خیلی مهارت داشت اینقدر که پدرم تعریف میکرد یه روز با چشای خودش دید که یه روز که محمد سجادی رفته بود شکار دید که یه پرنده اندازه گنجیشک(به اسم محلی شکروم) رویه کمر یه گاو نشسته…با نشونه گیری تونست اون پرنده رو شکار کنه
عالی بود این پست.خیلی وبلاگ خوبی دارین. پهلوان محمد سجادی واقعا یک اسطوره بود.
/روحش شاد.هنوزم بعد نیم قرن مردم برای مثال خوش هیکلی ودل جرات میگن..محمد سجادی بیی
پدرم گفته های آقای رضا را کاملا تایید نموده و اسم آن حمام هم حمام پارس بوده است که اکنون تبدیل به بانک صادرات نبش آفتاب 12 شده است. این واقعه ناگوار در صبح یک روز پاییزی سال 48 اتفاق افتاد. پدرم می گوید ایشان در قد و قامت و وجنات بسیار ورزیده و بلندبالا و کم نظیر بودند و بسیار جوانمرد و خونگرم. روحش شاد.
مرحوم سجادی توسط سیف الله اسکو در حالیکه با پدر وی در حال در گیری بوده از پشت سر در اثر اصابت قسمت فلزی نوک کرکره بالا کن مغازه به قتل رسید
محل قتل:نبش کوچه بانک سپه خیابان هراز که در گذشته گرمابه بوده است
اگه عکسای بیشتری ازایشون بذاریدممنون میشم فلکه ازقسمت پس سرش باآهن کشتنش
انقدر كه تعريفش رو از قديمي ها شنيده بودم دوست داشتم ببينمش .ميگن فلكه به ضرب چاقو كه ازپشت بهش زدن كشته شد.